سر کار گذاشتن مامان شادی
برای آوینا شیر درست کردم و با هم رفتیم که بخوابیم. در حالیکه آوینا داشت شیر میخورد منم تصمیم گرفتم با تبلت و در حال دراز کشیده، یک سَر به دوست های وبلاگیم بزنم. وقتی شیرش تموم شد، اومد بالای سر من و شروع کرد به حرف زدن. یک کم که گذشت گفت: ماما ..... پی پی. سرمو و بلند کردم و دیدم داره میخنده. منم یک لبخندی تحویلش دادم و دوباره مشغول شدم. دوباره گفت: ماما ...... شیر یک نگاه به شیشه شیرش کردم و دیدم یک کم تهش شیر مونده، می خواستم شیشه رو بهش بدم که گفت: ماما.......آب تبلت رو گذاشتم سر جاش و بی خیال شدم. ...