مینی
امروز یک فروند مگس اومده بود خونمون. آوینا متوجه مگس شد، چون روی صندلیش نشسته بود.
به محض آگاهی از وجود مگس، سریع یک مجله بلا استفاده را لوله کردم و در کمین نشستم. بعد از چند تا سرکوب ناموفق (مگسه کاملا حرفه ای و دوره دیده بود)،با مجله لوله شده در دست، رفتم سراغ کاری که دستم بود.
ولی آوینا همچنان پیگیر بود. با چشمان گرد شده از تعجب، مگس را دنبال میکرد و هر جا مینشست داد میزد: ایناااااا
منم سریع میرفتم (البته مگسه توی این فاصله پرواز میکرد) و میگفتم : کجا رفت؟؟؟؟
آوینا: اَبا (اهواز) (با حالت تعجب)
در نهایت مگس متجاوز به سزای عملش رسید.
ولی آوینا با مرگ مگس کنار نیومده و هی دنبال مینی (مگس) میگرده.
در مورد اَبا در پست های قبل
http://avina1391.niniweblog.com/post95.php
و
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی