آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

بهار زندگی من

پیک نیک

آوینا عاشق پیک نیک رفتنه. طفلک انتظار زیادی هم نداره. بیرون رفتن با چند تا خوراکی ساده و یک زیر انداز و یک وسیله بازی واقعا خوشحالش میکنه. از اول هفته باهم  با هیجان در موردش صحبت کردیم و نقشه کشیدیم و لیست نوشتیم. همش توی دلم خدا خدا میکردم اتفاقی نیفته و ما به هر ترتیبی شده بتونیم بریم بیرون.     اول اینکه طبق معمول برنج های مونده ته بشقاب رو که حجم قابل توجهی هم بودن (من برنج های ته بشقاب رو توی یک نایلون میریزم و تو فریزر نگه داری میکنم) برای اردک ها بردیم.   به پیشنهاد آوینا یه جایی نزدیک رودخونه زیر انداز انداختیم و مشغول خوردن خوراکی ها شدیم.    این قسمت خیلی مهمه. چون از ن...
18 آبان 1394

صندلی ماشین

از حدود 6-7 ماهگی آوینا، عزمممان را جزم کردیم که به هر ترتیبی شده، آوینا توی صندلی مخصوص خودش  تو ماشین بشینه! اولین روزهای توی صندلی نشستنش طبیعتا با گریه و زاری و مقاومت روبرو بود که به هر حال با مقاومت و بی تفاوتی ما بعد از مدتی به یک روند عادی تری تبدیل شد.    چند روز پیش برای تشویق و قدردانی از آوینا، یک ماشین پلیس خریدیم و یکبار که برای خرید رفته بودیم، شهرام از ماشین پیاده شد و از یکی از پلیس های سر چهار راه خواهش کرد ماشین پلیس رو از طرف خودشون  و به عنوان جایزه به آوینا بدن. هفته گذشته هم یک صندلی جدید براش خریدیم. چون صندلی قبلی دیگه براش کوچک شده بود! ...
17 آبان 1394

باغ وحش ارم

مدتها بود که به آوینا قول داده بودم ببرمش باغ وحش و این فرصت بالاخره پیش اومد!   البته بازدید از باغ وحش برای خود ماهم جالب بود.           ...
17 آبان 1394

معروف شدن ما!!!

دیشب جاتون خالی، به رژیم و تفکرات غذای هِلسی یک زبون درازی کردیم و انگشت شست نشان دادیم و سر از پیتزا فروشی درآوردیم.   بعد از تموم شدن غذا، آقای مدیر رستوران اومد و به آوینا و دو تا کوچولوی دیگه، کتاب هدیه داد. آوینا کلا اینجوریه که وقتی کتاب به دستش میرسه میگه بخونیم!!! حالا فرقی نمیکنه در چه حالی باشیم!!! غرق  سیری و    لذت    بعد از یک پیتزای خوشمزه... ، در حال غرق شدن در آب، سقوط از هواپیما ... خلاصه از طبقه سوم رستوران تا دم در هی گفت بخونیم.... تا بالاخره دم در رستوران نشستیم و کتاب خوندیم . آقای مدیر رستوران برای انجام کاری پایین اومده بود، ما رو دید.... ...
19 مهر 1394

قلک

 آوینا به قلکی که برای صدقه کنار گذاشته بودم، خیلی علاقه نشون میداد و دوست داشت توش پول بندازه. به پیشنهاد شهرام براش قلک خریدیم و دیدیم فرصت مناسبیه که در حد سن خودش با مقوله پس انداز آشنا بشه... بهش گفتیم بعد از پر شدن قلک هر چی دوست داره میتونه بخره!     تا اینجای کار به ظاهر خیلی شیک و مجلسی میاد.. اما در واقع آوینا از هر فرصتی برای زورگیری و پول گرفتن و پر کردن قلکش استفاده میکنه!  ...
7 مهر 1394

کابوس چند دقیقه ای

چند شب پیش هوا خوب بود و ما هم مهمون هامون رو بردیم پارک جزیره. من و دختر داییم، آوینا و کیانرضا (پسر دختر داییم - 2 ساله) رو بردیم تو محوطه بازی بچه ها.  آوینا از پله های چوبی عمودی یک سرسره بالا رفت و وقتی مطمئن شدم آوینا آماده سُر خوردن شده، دست کیانرضا رو گرفتم تا به اون هم کمک کنم از پله ها بالا بره.... چند لحظه بعد که برگشتم آوینا رو در حین سُرخوردن ببینم.... دیدم نیست!       چند دور کامل دور خودم چرخیدم و همه جای محوطه بازی رو دیدم... سراسیمه از این طرف و اون طرف به دنبال آوینا..... تمام کسانی که پارک جزیره اهواز رو دیدن میدونن محیط خیلی امنی داره... اولا که فقط خانواده ها اجازه وارد ش...
6 مهر 1394

ماهنامه نبات کوچولو

چند وقت پیش یکی از دوستان خواسته بود راجع به مجله نبات کوچولو و محتواش یک پست بزارم. اول از همه بگم، این پست تبلیغی و حتی توصیه ای هم نیست!!! فقط و فقط جنبه اطلاع رسانی دارد و هر مادری باید بر اساس علاقه و روحیات فرزندش تصمیم بگیره! این ماهنامه ویژه کودکان 3-6 سال است و ما از 2/5 سالگی آوینا اونو دنبال می کنیم. بخش مربوط به شعر و قصه  بعضی از بخش ها روی واقعیت افزوده لینک هستن و میشه با استفاده از موبایل، صدای گوینده را برای بچه ها پخش کرد. آوینا وقتی کوچتر بود به این بخش بیشتر علاقه داشت و گاهی شعرهاشو حفظ میکرد.   بخش مربوط به آشنایی با حیوانات هر ماه یک حیوان جدید معرفی میکنه و راجع به محل...
14 شهريور 1394

ذوق زدگی

چند شب پیش یکی از دوستان خانوادگی مون مهمان ما بودن. بعد از شام، موقعی که داشتم دسر رو آماده میکردم، متوجه شدیم تولد شایان پسر بزرگشون هست. ما هم خیلی سریع چند تا شمع و فشفشه روی دسر گذاشتیم و سریع یک هدیه ای که از قبل تو خونه داشتیم رو کادو پیچ کردیم و بساط دسر خوری رو به جشن تولد کوچولو تبدیل کردیم.    همه ی اینا به کنار........ قیافه ی آوینا و ذوق و خوشحالیش توی این عکس واقعا برام لذت بخشه!   ...
5 شهريور 1394

برنامه های جانبی

نمایش عروسکی هفته پیش یه نمایش عروسکی با موضوع خودباوری و افزایش اعتماد به نفس در بچه ها به همراه یک کارگاه آموزش عملی برای والدین برگزار شد که من و آوینا هم تونستیم با هم بریم. البته این دومین تجربه دیدن نمایش عروسکی برای آوینا بود. اولین بار با مهد کودک رفته بود. نمایش برای آوینا خیلی جالب بود و منم از بودن در کنار دخملی لذت بردم.     بازدید از آتش نشانی چند روزی بود که آوینا ازم در مورد آتش نشانی سوال میکرد و دوست داشت از نزدیک ببینه. این شد که من و آوینا دیروز همین طوری یهویی رفتیم پایگاه آتش نشانی و ماشین ها رو دیدیم و در مورد لباس آتش نشانی و ... صحبت کردیم. متاسفانه آقایون آتش نشان تازه از مام...
2 شهريور 1394