معروف شدن ما!!!
دیشب جاتون خالی، به رژیم و تفکرات غذای هِلسی یک زبون درازی کردیم و انگشت شست نشان دادیم و سر از پیتزا فروشی درآوردیم.
بعد از تموم شدن غذا، آقای مدیر رستوران اومد و به آوینا و دو تا کوچولوی دیگه، کتاب هدیه داد. آوینا کلا اینجوریه که وقتی کتاب به دستش میرسه میگه بخونیم!!! حالا فرقی نمیکنه در چه حالی باشیم!!! غرق سیری و لذت بعد از یک پیتزای خوشمزه... ، در حال غرق شدن در آب، سقوط از هواپیما...
خلاصه از طبقه سوم رستوران تا دم در هی گفت بخونیم.... تا بالاخره دم در رستوران نشستیم و کتاب خوندیم.
آقای مدیر رستوران برای انجام کاری پایین اومده بود، ما رو دید.... و اینقدر از حرکت فرهنگی و علاقمندی آوینا ذوق زده شده بود که یه کتاب دیگه به آوینا هدیه داد.
و دوباره چند لحظه بعد اومد و خواهش کرد عکسی از ما داشته باشه. خودش میگفت تا به حال به بیش از 500 نفر کتاب هدیه داده و تا به حال چنین صحنه ای ندیده!
و اینطوری شد که همون شب عکس ما رفت روی صفحه اینستا رستوران تویین و ما معروف شدیم