آویناآوینا12 سالگیت مبارک

بهار زندگی من

تنظیم ساعت خواب شبانه

از زمانی که آوینا مهد کودکی شده، تقریبا یکی از مهم ترین دغدغه های ما این بوده که این فسقلی شبها زود بخوابه ، تا صبح ها سرحال تر باشه. توی این مدت هر چی تلاش کردیم نشد. البته مشکل اصلی این بود که آوینا بعد از ظهرها معمولا میخوابید و زودتر از 2 ساعت هم نمیشد بیدارش کرد و خلاصه بعدش اینقدر سرحال بود که شب ها ساعت 12 بزور خوابش میبرد.خلاصه این چرخه  ادامه داشت و ما هم هیچ جوری نمیتونستیم عوضش کنیم.  تا اینکه من چند روز کل انرژی و وقتم رو گذاشتم تا به هر شکلی شده ، برنامه های جالبی برای آوینا ترتیب بدم و نزارم ظهر بخوابه و خوشبختانه جواب داد. البته ناگفته نمونه که کارتون  Ben and Holly هم کمک بزرگی بود. تماشای این کارتون ...
3 شهريور 1395

تولد "گاوی"

از 14 تا 30 مرداد ، مهد کودک آوینا تعطیله و ما هم این وسط چند روزی اومدیم تهران تا هم یک کم از گرما فرار کرده باشیم و آوینا بتونه کمی بازی کنه و منم به کارهای پایان نامه ام برسم. یک روز صبح ، آوینا به همه اعلام کرده که  امروز تولد "گاوی " هست و امشب همه دعوتن توی اتاقمون. بعد هم در حالیکه من خونه نبودم و مامانم هم توی آشپزخونه مشغول کارهای آشپزی بوده، تمام اتاق رو مرتب کرده و یک میز عسلی کشون کشون برده تو اتاق و رویش رومیزی انداخته و تمام اسباب بازی هاشو مرتب کرده. بعد هم رفته توی آشپزخونه و به مامان جونی گفته بیا کیک درست کنیم. و خلاصه سفارش چند جور غذا داده و این صحبت ها. عصر که من برگشتم، وقتی شدت ذوق و شوق...
25 مرداد 1395

4 سال و 4 ماه و 4 روز

پنجشنبه  روز دختر و تولد 4 سال و 4 ماه و 4 روزگی آوینا بود . برای همین یک دورهمی ساده با یکی از دوستان برگزار کردیم و روی دسر شمع گذاشتیم      ...
15 مرداد 1395

شهربازی پارک ارم

حدود 3 هفته پیش، فرصتی پیش اومد که سه تایی با ماشین بریم تهران. شهربازی پارک ارم یکی از جاهایی بود که خیلی وقت بود دوست داشتیم بریم و این دفعه فرصتش پیش اومد با دایی محسن و خاله مصی و چند تا از دوستان یک سری بزنیم. هم برای ما فان بود و هم برای آوینا.   پ.ن: خاله مصی همون زن دایی جان هستن. ولی قبل از زن دایی شدن ،آوینا خاله صداش میزد، الان هم همونجوری صداش میکنه.       آوینا تقریبا از اکثر وسایل بازی مربوط به بچه ها استفاده کرد و حسابی لذت برد. متاسفانه من دوربین همراهم نبود و عکس زیادی ندارم.   یکی از بازی هایی که آوینا خودش انتخاب کرد و من اصلا فکر نمیکردم جزو گزینه هاش باشه، "یورو با...
29 تير 1395

کلاس موسیقی

حدود 2 ماهی هست که آوینا دوره موسیقی رو شروع کرده و این اولین دوره رسمی آموزش آوینا هست. نحوه پیشرفت و آموزش ، ارتباطش با استاد و....اوایل یک کم برای آوینا و حتی من مبهم بود ولی الان خدا رو شکر تقریبا روی روال هستیم. ...
18 خرداد 1395

موضوع داغ این روزهای ما

موضوع "بچه از دنیا آوردن" (به قول آوینا) ، موضوع بحث این روزهای ماست. تقریبا آخر همه حرفها به صورت با ربط و بی ربط به این میرسه : مامان تو چرا یک بچه دیگه از دنیا نمیاری؟؟؟؟؟ و در زمینه سناریو چیدن تو این زمینه اینقدر خلاقه که من موندم چی بگم واقعا؟؟؟؟ ******************* آوینا با اشاره به عروسک های تو کالسکه: مامان اینا بچه های من هستن. دو تا بچه از دنیا آوردم ( با تاکید)  . یک پسر و یک دختر. ******************* آوینا حوصله اش سر رفته و هر پیشنهادی هم بهش میدم قبول نمیکنه. آخر سر میگه: مامان اگه یک بچه دیگه از دنیا آورده بودی ، الان با هم میرفتیم دوچرخه سواری ******************* آو...
18 خرداد 1395

وقایع مهدکودکی

تولد آریسا جون تو مهد کودک برگزار شد و از این جهت که دوست صمیمی آویناست ، بسیار حائز اهمیت بود با مشورت آوینا برای دوستش هدیه خریدیم . کاغذ کادو رو هم خودش انتخاب کرد. روی یک کاغذ هم نقاشی کشید که روی کادو ش چسبوندیم.   تقریبا توی تمام عکس هایی که از تولد آریسا توی گروه تلگرام مهد کودک گذاشته شده، آوینا هم هست. پ.ن: آوینا با لباس مورد علاقه اش و تاج پرنسسی در این جشن حضور داشت. از صبح زود هم بیدار شد و موهاشو براشینگ کردیم و  با کلی قرتی بازی و این چیزا راهی مهد کودک شد.   ...
18 خرداد 1395

پارک ژوراسیک

دو روز بعد از بازگشت از سفر شیراز ،مجددا برای عمل آنژیو مامان راهی تهران شدیم. در اقامت 4 روزه در تهران ، یک روزش رو به پیشنهاد دایی محسن از پارک ژوراسیک دیدن کردیم. با اینکه آوینا قبلا باغ وحش رفته بود، ولی بازدید از پارک ژوراسیک براش تجربه منحصر به فردی بود.  اولا که تا مدتی کاملا شوکه بود. دیدن دایناسورها و حیوانات در اون حجم و ابعاد، در حالیکه مختصری حرکت و صدا هم داشتند براش خیلییی هیجان انگیز بود. این آقا دایناسوره هم خیلی مهربون بود و با اینکه آوینا متوجه شده بود که یک آدمی لباس دایناسور پوشیده ، ولی اصلا حاضر نشد بهش حتی نزدیک بشه     پ.ن: ممنون دا...
11 خرداد 1395