آویناآوینا12 سالگیت مبارک

بهار زندگی من

نقاشی روی صورت

رستوران هفت خوان شیراز در طبقه مربوط به غذاهای فرنگی، قسمتی برای نقاشی کودکان داشت و همچنین خانمی اونجا بود که در صورت تمایل بچه ها، روی صورتشون نقاشی میکشید.  نقاشی روی صورت ...
11 خرداد 1395

روز اول سفر طبیعت گردی

این بار تصمیم گرفتیم طی یک سفر 5-6 روزه ، از جاذبه های طبیعی استان کهگیلویه و بویر احمد و فارس دیدن کنیم.  از چند روز قبل مکانهای دیدنی و مسیر ها رو مشخص کردیم و وسایل مورد نیازمون رو جمع و جور کردیم تا صبح زود (دوشنبه) حرکت کنیم. اما شب قبل از سفر، آوینا تب کرد و تا صبح مشغول پاشویه و پایین آوردن تبش بودیم . صبح بردیمش دکتر و دارو و این داستانا.....   ادامه دارد......   ...
28 ارديبهشت 1395

نمایشگاه کتاب 95

تقریبا هر دو ماه یکبار ، ذخیره کتابمون تموم میشه و ما راهی کتابفروشی میشیم و کتاب جدید می خریم.کتابهای جدید دور از چشم و دسترس آوینا نگهداری میشه و هر هفته 1-2 کتاب جدید بهش میدم. همچنین کتاب عضو ثابت هدیه ها هم هست. کتاب خوندن قبل از خواب ظهر، برنامه ثابت همیشگی ماست و تقریبا توی این سالها هیچ وقفه ای نداشته. خیلی دوست داشتم زمان برگزاری نمایشگاه کتاب، تهران باشم ولی متاسفانه نشد! وقتی دایی محسن همیشه مهربون پیشنهاد داد که میتونه به جای ما خرید کنه، با ذوق و شوق فراوان لیست تهیه کردم و براش فرستادم و دایی هم زحمت کشید و برامون تهیه کرد.      ...
26 ارديبهشت 1395

اولین عشق

بی مقدمه برم سر اصل مطلب. ایشون آقا طاها، دامادم هستن والا از حرف های آوینا تا حدی متوجه شده بودم که از دوستان صمیمیش هست و باهم بازی میکنند... اما خبر ازدواجشون را دیروز شنیدم.   ...
18 ارديبهشت 1395

دره انار

آخر هفته ای که گذشت ، من تو خونه موندم تا به درس و مشقم برسم و آوینا و پدرش عازم یک ماجراجویی جدید (دره انار)  شدند.     پ.ن: "دره انار" از مناطق زیبا و بکر شهرستان دزفول و شمال شهر گتوند است.     گزارشات واصله حاکی از آن است که آوینا خانم ، مسیر کوتاهی رو به آب بازی و شنا و شالاپ شلوپ گذرونده و بقیه مدت تا ظهر خواب تشریف داشته ( چون شب قبل دیر خوابیده و صبح زود بیدار شده بود). ...
18 ارديبهشت 1395

قورباغه خانگی .....

از سفر کوشک، یک نوزاد قورباغه با خودمون اوردیم تا آوینا با مراحل دگردیسی قورباغه آشنا بشه. البته قبلا در این مورد با هم کتاب خونده بودیم ولی شنیدن کی بود مانند دیدن؟ زمانی که از برکه گرفتیمش این شکلی بود.   دو سه روز بعد. ( دست و پاها کاملا مشهوده) بعدش به خاطر آنژیو گرافی مامانم راهی تهران شدیم و به شهرام گفتیم جون تو و جون قورباغه  و از اونجا گزارش لحظه به لحظه و عکس و فیلم میدیدیم. تا اینکه روز جمعه، شهرام وقتی به خونه میاد میبینه که قورباغه تو آب نیست  و خلاصه کف آشپزخونه مشغول پریدن و جهش میبیندش. دست و پاها از بزرگ تر شدن و دمش کاملا محو شده. برامون جای سوال بود که دمش چی شده؟؟؟ ...
13 ارديبهشت 1395

تولد چهارسالگی-قسمت سوم

گروه گردشگری که قبلا باهاشون سفر مارون رفتیم از همون سفر، قول تولد آوینا و یک دورهمی دوستانه رو از ما گرفتن و همین  بهونه ای شد که ما یه تولد دیگه در کنار دوستان عزیز داشته باشیم که البته کاملا شکل مهمونی داشت. پ.ن: کیک شکلاتی کار مشترکی از من و شهرام عزیزم هست. پ.ن 2: آوینا کوچکترین عضو و تنها بچه در این گروه هست و چون تونسته ارتباط خوبی باهاشون برقرار کنه، همه خاطرش رو خیلی میخوان. ...
28 فروردين 1395

تولد چهار سالگی-قسمت دوم

تولد چهار سالگی بنا به درخواست آوینا در مهد کودک برگزار شد. کیک تولد کیک تولدش رو از یک ماه قبل انتخاب کرده بود. روزی که برای سفارش کیک رفتیم اینقدر در مورد اینکه پرنسس حتما باید تاج داشته باشه و مدل موهاش چجوری باشه و .... شرط گذاشت که به فکرمون رسید راضیش کنیم از عروسک باربی خودش به عنوان پایه استفاده کنیم.   روز تولد بچه ها، مادرها هم اجازه دارن تو جشن شرکت کنند. بعد از اینکه کیک رو از قنادی تحویل گرفتیم به همراه آوینا وارد مهد شدیم. فکر میکردم چون همه چی به خواست خودش بوده، از این جشن خیلی راضی و خوشحال باشه ولی فکر میکنم حضور من جو متفاوتی براش ایجاد کرده بود. چون تمام مدت به من چسبیده بود و انگار نه ا...
25 فروردين 1395

سیزده بدر

سیزده بدر امسال رو در شهر دزفول و جلگه سردشت  گذروندیم. با وجود بارندگی خوب و جبهه هوای سردی که وارد کشور شده بود و همه جا ایران سرو و برفی و بارانی بود، هوای اکثر شهرهای خوزستان بسیار دلپذیر و مطبوع و همه جا سبز و پر گل بود.    چتر به خاطر بارون نبود. از ژست های دخملی ماست! آوینا. پارسا( پسر عمو) و ریحانه گل ( دخترِ دختر خاله شهرام) من و دخترم در ارتفاعات سردشت من و دخترم در حال آموزش گره زدن سبزه و صحبت در مورد آرزوها!   ...
17 فروردين 1395