آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

بهار زندگی من

جیگرم کباب شد...........2

بعد از گذشت 3 روز از تست سویا، 3 شب بد خوابیدن و در طول روز بد خلق بودن آوینا، یک کم اوضاع پاهاش بهتر شده ولی فقط یک کم.  ولی واکنش های آلرژیک پوستی توی دستاش و قسمت هایی از پاهاش هم پیدا شده.           از همه دوستانی که با کامنت های محبت آمیزشون منو شرمنده کزدن صمیمانه تشکر می کنم و عذر خواهی می کنم که نتونستم به طور جداگانه جواب بدم.خیلی دوستتون دارم و روی ماه همتونو می بوسم.   ...
16 آبان 1392

جیگرم کباب شد...........

ناهار دلمه داشتیم، آوینا با اینکه غذاشو خورده بود از غذای ما هم خواست. از آوینا اصرار و از ما انکار، چون توی غذا سویا داشت. فکر کردم فرصت مناسبیه تا سویا رو برای آوینا تست کنم. یک قاشق چایخوری از غذامون بهش دادم. عصر که پوشکشو باز کردم، جیگرم کباب شد. روی پاش آثار قرمزی های تاول مانندی بود. وقتی پماد رو دستم دید، زد زیر گریه و تا پایان تعویض پوشک تقریبا از گریه کبود شد.  بغلش که کردم، توی آغوشم از درد به خودش می پیچید. بغض سنگینی گلومو گرفت. نوازشش کردم و سعی کردم آرومش کنم. مامانم یک گوشه نشسته بود و آرام اشک می ریخت، ولی من اجازه نداشتم ... . بغض هایی که توی گلو می مانند تا مدتها مسیر تنفس آدمو می بندند.   پ.ن:...
14 آبان 1392

کلمات جدید

بابا شَمَل: بابا شهرام آبو شیری: آب لیمو شیرین پتو گوشت  پ.ن: تعدادی از دوستان بابت بازی آوینا و آنی جلوی در آپارتمان اظهار نگرانی کرده بودند که باید بگم، فضای جلوی آپارتمان ها با یک در شیشه ای از فضای راه پله ها جدا میشه و در واقع بچه ها توی یک فضای بسته بازی می کنند و اصلا جای نگرانی نیست.
10 آبان 1392

تولد دایی محسن و 19 ماهگی آوینا

امروز تولد بیست و خورده ای دایی محسن و نوزده ماهگی آوینا بود. به همین مناسبت مجلس جشن و پایکوبی در منزل پدر محترم برگزار شد.      آوینا یک عینک آفتابی و تخته نقاشی آهنربایی هدیه گرفت.     در اواسط مهمانی، آنی هم به ما پیوست. تلاش آوینا برای مجلس گرم کردن.   پ.ن: کاش میشد . سه چیز را از کودکان یاد بگیریم . بی دلیل شاد بودن . و پای کوبی . . سرگرم کار خود بودن و . بیهوده ننشستن .. ... حق و خواستۀ خود را با تمام وجود خواستن ... و فــــــــــــریاد زدن ....!! ...
10 آبان 1392

شیرین زبونی

1- امروز سر ناهار ، آوینا  بی مقدمه و خیلی خوشگل گفت: ماما، پیشی ایناش.   2- موقع درست کردن پازل چوبی ، با خودش میگفت: این مال اینجاس.   3- بعد هم منو مفتخر کرد و گفت: شادی ، پی پی. (یعنی مامان گلاب به روتون بیا پوشکمو عوض کن).   ...
10 آبان 1392

سر کار گذاشتن مامان شادی

برای آوینا شیر درست کردم  و با هم رفتیم که بخوابیم.  در حالیکه آوینا داشت شیر میخورد منم تصمیم گرفتم با تبلت و در حال دراز کشیده، یک سَر به دوست های وبلاگیم بزنم. وقتی شیرش تموم شد، اومد بالای سر من و شروع کرد به حرف زدن. یک کم که گذشت گفت: ماما ..... پی پی. سرمو و بلند کردم و دیدم داره میخنده. منم یک لبخندی تحویلش دادم و دوباره مشغول شدم. دوباره گفت:  ماما ...... شیر یک نگاه به شیشه شیرش کردم و دیدم یک کم تهش شیر مونده، می خواستم شیشه رو بهش بدم که گفت: ماما.......آب تبلت رو گذاشتم سر جاش و بی خیال شدم.   ...
9 آبان 1392

تولد آنی

دیروز (هشتم آبان) تولد آنی بود و تولدش در حد خانوادگی برگزار شد.  من برای آنی یک هدیه کوچولو خریدم تا آوینا بتونه به دوستش هدیه بده. البته یکی مثل اینو برای آوینا هم خریدم تا مشکلی پیش نیاد. کلی هم برای آوینا توضیح دادم و باهاش حرف زدم که باید در خونه آنی اینا رو بزنه و وقتی آنی اومد دم در، بوسش کنه و هدیه رو بهش بده.       تا اینجا همه چیز خوب پیش رفت. آنی اومد دَمِ دَر و آوینا بوسش کرد، مامان آنی اومد و کلی تشکر کرد. ولی  در نهایت آوینا خیلی محترمانه هدیه آنی رو بهش نداد. قیافه من: قیافه آنی:    پ.ن: هدیه ی آنی بعدا طی عملیات کاملا مخفیانه به دستش رسانده ش...
9 آبان 1392