آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

بهار زندگی من

پازل چوبی

یکی از اسباب بازی های مورد علاقه ی آوینا، این پازل چوبیه.   توی هر فرصتی که پیدا میکنه، پازل رو میاره و مرتبش میکنه. البته این پازل کاربردهای دیگه ای هم داره. آوینا سعی میکنه هر کدومشون رو روی میز شیشه ای بچرخونه. بعد هم با افتخار می ایسته و چرخیدنش رو تماشا میکنه.    ...
7 آبان 1392

آوینای لوس

روش لوس شدن آوینا: چرخش 90 درجه گردن به سمت راست و باز کردن نیش تا بناگوش و خطی کردن چشم ها.    پ.ن: طرز تهیه نان سیر را هم می تونید اینجا ببینید. ...
3 آبان 1392

ماجراهای آوینا و آنی

آوینا از صبح که از خواب بیدار میشه تا شب، به طور متوسط هر ساعت میره در هال رو باز میکنه و صدا میزنه: آنی ........ بازی (یعنی آنی بیا بازی کنیم) در 99/9 درصد هم آنی در رو باز میکنه و از اونجا داستان تعارف تیکه پاره کردن شروع میشه. آنی: آوینا بیا خونمون آوینا: آنی ... بیا ..... و به همین ترتیب تا چند دقیقه تعارف به صورت زبانی ادامه داره. بعدش که خسته میشن، به زور متوسل میشن، به این ترتیب که دست همو میگیرن و میکشن و خلاصه وساطت و پادر میانی مامان ها هم به جایی نمیرسه. امروز به یک راه حل جدید رسیدیم:     پ.ن: آوینا به شدت پتانسیل رفیق بازی داره. ...
3 آبان 1392

کلمات جدید

تُتِت: کتلت موتور ماششی: ماشین پِدِه: پله بابا جی: بابا جونی واوا   وا ...... واوا    وا    ......... (تولد .... تولد.......تولد) قُمی: قُمری  نیش: بِشین بی: توپ  
27 مهر 1392

حیات وحش توی خونه ما

عصر که آمدم خونه، چشمم به جمال ایشون روشن شد.   با چشمهای گرد شده از بابا پرسیدم: این از کجا اومده؟ و بابا توضیح داد که با آوینا توی تراس بودند که یهو ایشون بال میزنن و میان توی تراس و چون آوینا به شدت ذوق کرده و بهش علاقه نشون داده، گرفتنش و آوردنش توی خونه و این قدر عادی تعریف کرد که انگار نه انگار که ایشون یک جوجه شاهین هست.   تمام مدتی که داشتم بابا رو راضی میکردم که  شاهینو دست به سر کنه، فکر میکردم که هر لحظه ممکنه ننه، بابا و کَس و کارش سر برسن و ما نتونیم قانعشون کنیم که بچتون خودش اومده و ما توی این مدت در به در دنبال خونه تون بودیم.... . خلاصه که بابا جریان رو به یکی از همسایه ها گفت و...
21 مهر 1392

مامانِ منه.

امشب آوینا بعد از اینکه شیرشو خورد اول با چشمای باز شروع کرد به خر و پُف کردن (با صدای خاپیش خاچیش)، که یعنی مثلا من خوابم. بعد هم دست انداخت گردن منو و گفت: مامانِ منه.....  من و شهرام کلی براش ذوق کردیم. وقتی دید خیلی با استقبال مواجه شده، شونصد بار گفت: مامانِ منه..... مامانِ منه..... مامانِ منه..... مامانِ منه..... مامانِ منه.....    بعد گفت : بابای منه...........بابای منه...........بابای منه........... بعد هم رفت اتاق محسن و گفت: دادای منه...........دادای منه...........دادای منه........... خلاصه که نصفه شبی ما سه تا رو کلی مشعوف کرد. پ.ن: شهرام ، از دوشنبه شب اومده &nbs...
19 مهر 1392