آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

بهار زندگی من

دست ، پا ، دهان 2

تقریبا از 4 روز پیش اشتهای آوینا هِی کم  و کمتر شد و گلاب به روتون از دیروز استفراغ هم بهش اضافه شد. امروز دوباره شال و کلاه کردیم و رفتیم دکتر. خوشبختانه دکتر گفت اصلا جای نگرانی نیست و این بی اشتهایی به علت التهاب روده ها  و ناشی از همون بیماری ویروسی دست، پا، دهان هست.     هدیه خانم دکتر به آوینا  هشدار به دوستان وبلاگی!!! دکتر گفت این بیماری ویروسی به شدت شایع شده. خیلی مراقب جیگر طلاها باشید.   ...
27 آبان 1392

دُر فشانی های آوینا

آوینا با زبون خودش دو تا شعر میخونه: اَتل اَتل توتونه       ......... اَتل اَتل توتونه.........(تکرار)   و یک توپ دارم قلقلی رو اینجوری میخونه: یک مشت الفاظ نامربوط که وسطش کلمات" بی " (توپ) ، بالا و بابا رو به کار میبره.     
27 آبان 1392

سرسره ی حادثه آفرین

آوینا امروز از پله های بلندترین سُرسُره تونلی عمرش بالا رفت تا سُر بخوره.   منم اون پائین ایستادم تا هواشو داشته باشم. ولی یک محاسباتم اشتباه از آب در اومد و آوینا در حالیکه با سرعت میامد پائین، محکم خورد به صورت من، و خلاصه بینی من یک لحظه در خطر له شدگی قرار گرفت.      خوشبختانه مشکل خاصی پیش نیامد ولی خیلی دردم اومد.   ...
22 آبان 1392

دست ، پا ، دهان

شنبه آوینا رو بردم دکتر متخصص آلرژی، بعد از معاینه دقیق گفت که تاول ها اصلا ربطی به حساسیت  و سویا نداره. تاول های دست و پای آوینا به علت بیماری ویروسی پوستی دست، پا ، دهان است. این بیماری یه بیماری واگیر دار ویروسیه که اواخر تابستان و اوایل پاییز شایع میشه و معمولا برای بچه ها بی خطره، برای این بیماری داروی خاصی تجویزی نمیشه و فقط باید طول دوره بیماری که حدود یک هفته تا ده روزه طی بشه. خوشبختانه تا امروز که حدود یک هفته میگذره، تاول ها تا حدودی بهتر شدن. خوشبختانه حساسیت به سویا عملا منتفی شد و من از همین تریبون رسما از سویا بابت توهینی که بهش کردم، عذر خواهی می کنم.     پ.ن: دوستانی که پرسیده بودند مگه ...
22 آبان 1392

جمعه

امروز پارمیس و مامانش اومدن دنبالمون و رفتیم پارک. خیلی بهشون زحمت دادیم ولی حیف که آوینا خیلی خوشحال نبود.   ...
17 آبان 1392

عینی (عینک)

آوینا عینکم رو از روی چشمم برداشت و گفت: ماما.......... عینی ............بالا (مامان میخوام عینکتو بزارم روی میز ناهار خوری) من: پس بی زحمت یک جایی بزار که دستت بهش نرسه. آوینا عینکمو گذاشت روی میز و یک کم هلش داد به سمت وسط میز.   پ.ن: به این میگن بچه حرف گوش کن. ...
16 آبان 1392