جیگرم کباب شد...........
ناهار دلمه داشتیم، آوینا با اینکه غذاشو خورده بود از غذای ما هم خواست. از آوینا اصرار و از ما انکار، چون توی غذا سویا داشت. فکر کردم فرصت مناسبیه تا سویا رو برای آوینا تست کنم. یک قاشق چایخوری از غذامون بهش دادم.
عصر که پوشکشو باز کردم، جیگرم کباب شد. روی پاش آثار قرمزی های تاول مانندی بود. وقتی پماد رو دستم دید، زد زیر گریه و تا پایان تعویض پوشک تقریبا از گریه کبود شد.
بغلش که کردم، توی آغوشم از درد به خودش می پیچید. بغض سنگینی گلومو گرفت. نوازشش کردم و سعی کردم آرومش کنم. مامانم یک گوشه نشسته بود و آرام اشک می ریخت، ولی من اجازه نداشتم ... .
بغض هایی که توی گلو می مانند تا مدتها مسیر تنفس آدمو می بندند.
پ.ن: سویای بیشعور، خر نفهم ازت متنفرم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی