آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

بهار زندگی من

خاطره پرواز 416 اهواز-تهران

1392/12/19 19:14
نویسنده : شادی
851 بازدید
اشتراک گذاری

عرضم به خدمتتون که چند شب پیش به درخواست آوینا، تلویزیون روشن کردیم تا سرکار خانم کارتون ببینه. به صورت اتفاقی زدیم شبکه ای که در حال پخش فیلم "journey 2"  بود (اسم فیلم رو بعدا پیدا کردیم). 

من و شهرام معمولا حواسمون به برنامه هایی که آوینا نباید ببینه، هست ولی چون این فیلم انیمیشن بود خیلی حساس نشدیم. 

 

توی صحنه ای که دیدیم، این دختر و پسر سوار این زنبور شدند و کمی بعد پرنده ای بهشون حمله کرد و در تعقیب و گریز، دختره از پشت زنبور سقوط کرد.

آوینا هم مات و مبهوت این صحنه رو دید و گفت:

خانمه ....... دستش بگیره.............افتاد.............

بعد هم فیلم رفت پیام بازرگانی و کلی طول کشید و ما شبکه رو عوض کردیم و بعد هم یادمون نبود کدوم شبکه بود و خلاصه تا همینجای فیلم تو ذهن آوینا موند.

 

 

تا آخر شب همش با ناراحتی میگفت: خانمه افتاد........

جمعه صبح من و آوینا برای تهران بلیط هواپیما داشتیم. از قضا ما کنار پنجره بودیم، به محض اینکه هواپیما شروع به بلند شدن از زمین کرد، آوینا محکم منو بغل کرد و با صدای بلند می گفت: مامان می افتیم.......... بریم بیدون (بیرون) . 

قیافه بغل دستی ما:استرس

 

سعی کردم با مداد رنگی و دفترچه نقاشی که به عنوان هدیه به بچه ها میدن، سرشو گرم کنم. و تا حدودی هم موفق شدم تا اینکه رسیدیم به این عکس.


آوینا تا این عکس رو دید گفت: مامان...... دنبور (زنبور)..........خانمه..........دستش بگیره............خانمه افتاده بود.

مامان بریم بیدون. می افتیم.

خلاصه تمام طول پرواز همین آش و کاسه بود.

پ.ن: من خیلی نگران این موضوع بودم. بنابراین با یک مشاور در این زمینه مشورت کردم و مشاور به من اطمینان داد که اصلا جای نگرانی نیست و نحوه برخورد ما در این زمینه باید توام با آرامش باشه و اصلا بچه ها نباید احساس نگرانی رو در چهره پدر و مادر ببینند چون خود این موضوع باعث تشدید ترس و اضطراب میشه.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

آمنه
19 اسفند 92 20:12
الهی عزیز دلم! آخی مهربون جون
مامان شازده پاشا
19 اسفند 92 20:26
الهی خاله قربونت بره شیرین . شادی جون تاشماباشی به انیمیشن های این دوروزمونه اعتمادنکنی
آویسا
19 اسفند 92 23:58
آخی عزیزم
مامان تینا و رایان
20 اسفند 92 10:41
چقدر ذهن بچه درگیرش شده ای خدا حتما خیلی حرص خوردی بابت این موضوع حالا سعی کن با هم چند تا کاردستی زنبور بسازین ای زنبور طلایی رو بخون براش ...بگو خوبه برامون عسل میسازه شاید موثر واقع بشه هر چند میدونم تا الان همه این کارها رو کردی ایشالا تا موقع برگشت همه چی از یادش میره
مامان سهند و سپهر
20 اسفند 92 11:38
ای واییییی خب بقیشو میدیدن لابد به خوبی و خوشی پیدا میشد خانمه خخخخخخخخ بعد بهتر توی ذهنش قرار می گرفت
مامان تینا و رایان
20 اسفند 92 12:09
شادی جون خصوصی
مامان بهار
20 اسفند 92 20:57
الهی بگردمت اوینای باهوش....چه جالب موضوعاتو به هم ربط دادی تو خاله جوووووووووون......همیشه سالم و سلامت باشی ..........فصل دختر منم داره کمکم از راه میرسه ....بهارتون خوش
الناز مامان طاها
20 اسفند 92 23:17
امان از دست اين انيميشن هاببين چقدر ذهن بچه رو درگير خودش كردهشادي جونم يه جوري از ذهنش بيار بيرونقربونش برم كه اينقدر باهوشهميبينم كه تولدش هم نزديكههههههه دختر خوشگل بهاريييييييييي خالللللهههههههههه
شادی
پاسخ
مامان تینا و رایان
21 اسفند 92 8:06
خصوصی
مامان آوا
21 اسفند 92 9:57
آخی چقدر بچه غصه خورده آوينای مهربونم
مامان تینا و رایان
21 اسفند 92 11:57
شادی جون قابلی نداشت عزیزم..دوستی واسه همین چیزاست دیگه یادم رفت بگم اون فایل های پی دی اف که صورتی زرد بودن میتونی روش بنویسی هر چی میخوای بعد بدی برای چاپ بازش کنی مشخصه ..رو یکی بنویسی روی همه نوشته میشه
شادی
پاسخ
ممنون عزیزم. خیلی شرمنده ام کردی . ایشالا بتونم جبران کنم.
الناز مامان طاها
21 اسفند 92 14:16
شادي جونم اوينا متولد ١١ فروردينه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شادی
پاسخ
10 فروردینه عزیزم.
بابایی
21 اسفند 92 19:34
سلام خوب این هوش بالاشه که همه چی رو به ذهن میسپاره . جای نگرانی نیست . خدا حفظش کنه براتون
آمنه
22 اسفند 92 14:49
چه غالب نوروزیه خوشگلی
مامان تینا و رایان
22 اسفند 92 19:15
خصوصی
مامان فاطیما
23 اسفند 92 2:50
عزیز دلم چقدر نگرانه ان شاالله که به زودی از یادش میره
مامان سهند و سپهر
25 اسفند 92 7:57
سلام مرسی شادی جونم لطف داری عزیزم آوینا گلی خوبه ؟
مامان لیانا
25 اسفند 92 10:16
ماشالا خانوم کوچولوی باهوش انشالا سفر خوشی داشته باشید
نیم وجبی
25 اسفند 92 19:39
سلام دوستم .. ما دوباره برگشتیم ،، خوشحال میشم قدم رو چشممون بذارین .. رمز پست رو براتون خصوصی گذاشتم
مامان بهار
26 اسفند 92 12:09
سلام عزیزم! ممنون که به وب ما سر زدی و خوشجال میشم بتونم کمکی کرده باشم شف طیبه عزیز کار رو راجت کرده و دستور ها رو کامل توضیح داده و من فقط شما رو ارجاع میدم به سایت مامی سایت که دستورش هست http://mamisite.com/forum/t344-40.html دستور بیسکویت های متفاوتی داره ولی من از این دستور استفاده کردم و گداشتم یه روز موند در مورد چوب بیسکویت ها هم از سیخ چوبی استفاده کردم و قسمت نوک تیزش رو شکوندم و به مقیاس مورد نظر در آوردم موقع بداشتن خمیر قالب زده یه مقدار احتیاط لازمه و می تونی از یک وسیله تیز و صاف برای بر داشتنش استفاده کنی و البته من قالب زتبور نداشتم اما از قالب های شیرینی نخودچی استفاده کردم از قالب اشک و قالبی که شبیه بال بود استفاده کدم اما چون قالبم کوچیک بود خمیرم رو کلفت پهن کردم بغد از قالب زدن با دست هم پهنش کردم هم بال و بدن رو به هم چسبوندم و بعد سیخ رو با دقت وصل کردم یکم حوصله میخواد و در نهایت اون پختم نه داخل فر داخل هواپز که قلقش دستمه برای تزئین هم از دستور شوگر کوکی از شف طیبه http://www.cheftayebeh.ir/2010/02/blog-post_06.html استفاده کردم که اونطوری که خواستم نشد البته این لینک ها هم جالبه کمکت میکنه http://www.cakeland.ir/2013/10/royal-icing.html من خیلی عجله ای کار کردم و فرصت نداشتم بمونم رنگ ها خشک شن برای همین همزمان همه رو کار کار کردم و نتونستم برجسته کار کنم برای بار اول یکم کار مشکلیه . باید خلظت ها رو بر اساس تجربه درآورد خیلی از کرمم اضافه اومد بدلیل ذیغ وقت بیشتر بیسکویتها بدون تزئین موند البته طعمش بی نظیر بود امیدوارم کمکی کرده باشم سوالی بود در خدمتم
سمانه (خاله ی فریما)
26 اسفند 92 19:28
ای جان عزیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزم
مامان تینا و رایان
28 اسفند 92 20:40
سال نو مبارک عزیز دلم ...سالی پر از شادی و سلامتی براتون ارزو دارم
مامان پارساجونی
28 اسفند 92 23:47
آرزو دارم نوروزی که پیش رو داری آغاز روزهایی باشد که آرزو داری سال نو مبارک عزیزدلم امیدوارم سال پر خیر وبرکت وسلامتی درکنار خانواده گرمت داشته باشی