آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

بهار زندگی من

آخه اینم شد بازی!!!!

1392/5/2 19:34
نویسنده : شادی
336 بازدید
اشتراک گذاری

واقعا سرگرم کردن یک بچه یکساله اونم از صبح تا شب اونم تنهایی خیلی سخته! اونم یک جوجه ای که مامانش هر جا میره دنبالشه. حتی پشت در دستشویی.

جالبه که بچه ها توی این سن خیلی با اسباب بازی های خودشون بازی نمی کنند. توی یک برنامه ای شنیدم که می گفت بچه های کوچک و حدود زیر 2-3 سال خیلی نمی توانند با اسباب بازی ها بازی کنند و بیشتر تمایل دارند با وسایل واقعی سرگرم شوند و علتش رو این طور گفت: بچه های زیر 3 سال قوه تخیل ندارند بنابراین نمی توانند تصور کنند و با اسباب بازی شبیه وسایل واقعی سرگرم بشن.

امروز هم من مونده بودم با این جوجه چه کار کنم. چشمم افتاد به ظرف پیک نیک که هنوز توی کمد جا به جا نشده بود. ظرف رو اوردم پائین و به آوینا نشونش دادم. اول یک کم زد روش و مدتی با ضربه زدن سرگرم بود. بعدش متوجه محتویات داخلش شد و کج میشد و بشقاب ها و ... را نگاه میکرد. بعد متوجه قفل های چهار طرفش شد ولی هنوز نمی دونست که باز میشه. وقتی یکی رو براش باز کردم و دوباره بستم متوجه شد راه دسترسی به درون ظرف چیه! ولی از اونجایی که درش سفت بود دست منو هدایت کرد تا بازش کنم و وقتی باز کردم تعجب کرده بود که چرا در ظرف کلا باز نمیشه. خلاصه یک کم با هم کلنجار رفتیم تا قفل هر چهار طرف باز شد. و از اونجا بازی هیجان انگیز کشف درون ظرف آغاز شد.

 

وقتی همه ظرف ها یکی پس از دیگری در اومد و بازرسی شد، دوباره از اول شروع کرد به انداختنش داخل ظرف.

 

بعدش ازش خواستم که به تدی (خرسش) به (غذا) بده. رفت تدی رو آورد و من کمکش کردم تا بنشوندش. و بقیه رو به خودش واگذار کردم. در کمال ناباوری دیدم که یک قاشق و چنگال و کاسه برداشت و شروع کرد از ظرف خالی به تدی به بده.

تدی یکی از عروسک های مورد علاقه آویناست. بهش محبت میکنه. بغلش میکنه . فشارش میده و حتی گاهی اصرار میکنه که وقتی داریم میریم بیرون تدی رو هم ببریم. به این صورت که وقتی لباسشو پوشید تدی رو هم بغل میکنه و به هیچ قیمتی حاضر نیست بزاردش زمین. ما هم میبریمش دیگه. چاره چیه!!!

 

چند ساعت بعد رفتم توی آشپزخونه که برای شب غذا درست کنم و آوینا پشت مانع ورود به آشپزخونه موند. گاهی بازی میکرد ولی نق هم میزد. میخواست بیاد تو.

به ناچار آوردمش توی آشپزخونه و روی صندلی نشوندمش و  یک تکه هویج هم بهش دادم. و با احتیاط و در حالیکه یک چشمم به آوینا بود مشغول کار شدم. داشتم کدو خورد میکردم که دیدم آوینا دستشو دراز کرد و خواست. ول کن هم نبود.متوجه شدم با خیار اشتباه گرفته. بهش خیار دادم و فکر کنم این دختر استثنایی حدود یک ساعت روی صندلی نشست و به خودشو و لباسشو و صندلی و زمین و.... خیار و هویج داد ولی اعتراضی نکرد. در کنار من بودن براش کافی بود. البته منم بین کار باهاش حرف میزدم.

اینم عکس آوینا در حین سوراخ کردن خیار.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

دایی محسن
9 اردیبهشت 92 22:23
حدود یک ساعت روی صندلی نشست؟ خیلی جالبه!

البته همین که یه جای جدید بوده و پیش مامانش بوده براش کافی بوده







بله. انگار دیدن اتفاقات آشپزخونه براش جالبه.