آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

بهار زندگی من

یلدای 93

اینم عکس آوینا کنار سفره ی یلدا در مهد کودک وینا اولین یلدای مستقل خودشو در مهد کودک و کنار دوستانش برگزار کرد. عکس های مهد کودکی رو بعدا همین جا اضافه می کنم. منم این شوکو انار های خوشمزه رو برای جشن یلدای مهد کودک آماده کردم.      لابه لای خوردنی هایی که آوینا از سفره یلدای مهد کودک گرفته بود (پاپ کورن، برنجک و آجیل و شکلات و.. )، یک فال حافظ هم بود که ما نیت کردیم و بازش کردیم و بسی لذت بردیم. نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد   عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد   چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد ...
2 دی 1393

گفتگوی بی سرانجام

زمان بر گشتن از مهد کودک آوینا: مامان من امروز خاله ناهید رو اذیت کردم. امیر علی و معصومه هم خیلی خاله ناهید رو اذیت کردن. من: دختر گلم شما به امیر علی و معصومه بگو که اگه خاله ناهید رو اذیت کنیم مریض میشه، دیگه نمیتونه خاله ما باشه. (سعی کردم مستقیما چیزی به خودش نگم تا حساس نشه)   آوینا: اگه خاله ناهید مریض بشه، خاله مهسا میاد. من: خوب اگه خاله مهسا رو اذیت کنین اونم مریض میشه.   آوینا: اگه خاله مهسا مریض بشه، خانم کرمی میاد. من:   خوب اگه خانم کرمی مریض بشه چی؟؟ دیگه خاله ندارین.   آوینا : اون موقع خاله ناهید خوب شده دیگه! من: ...
15 آذر 1393

زنگ کاردستی

دو تا لیوان سرامیکی داریم که قاشق هاشون مدتی بود که گوشه کشو کابینت بدون استفاده مونده بودن. حالا آوینا دو تا سنجاقک داره.   با چسب پهن یک صفحه ی چسبناک درست کردم و آوینا هر چی دوست داشت با قیچی برش زد و رویش گذاشت. (تکه های پارچه نمدی، فوم، پنبه)   ...
15 آذر 1393

روز اسباب بازی

مهد کودک به بچه ها اجازه داده که  روزهای چهارشنبه هر اسباب بازی که دوست دارن به مهد ببرن (غیر از چیزهای خطرناک و تفنگ و شمشیر) سلیقه و نگاه آوینا در انتخاب اسباب بازی یک بار دیگه به من یادآوری کرد که دنیا و نگاه بچه ها چقدررررر متفاوته!!!! بیشترین چیزهایی که تا حالا دوست داشته با خودش ببره اینا بودن ( شال گردن، ماشین محبوبش، لوسی "عروسک مورد علاقه اش، کتاب مورد علاقه اش "فرانکلین")    هفته گذشته هم دوست داشت پلنگ عظیم الجثه رو با خودش ببره.   من به این قضیه خیلی علاقه مند هستم چون می تونم در مورد مفهوم قانون و مقررات با آوینا صحبت کنم.  ...
15 آذر 1393

زنگ کاردستی

نقاب خرگوش    فرفره های نون خوشمزه که آوینا عاشقش شد و هر شب میگه مامان فرفره نداریم ببرم مهد کودک بخورم؟!   رنگ کردن تخم مرغ آب پز و بلافاصله هم نوش جان کردن!   تابلوی زیپ. عضلات دست بچه ها رو قوی میکنه.    از کتاب بیا تا کنیم! ...
7 آذر 1393

نون خورهای جدید خونه ما

حدود یک هفته ای میشه که به یمن وجود خاله آمنه عزیز  اینجا رو ( رودخانه کارون، زیر پل هفتم) کشف کردیم و هر وقت فرصت کنیم با کیسه نون از اینجا سر در میاریم. لذت غذا دادن به این اردک ها و غازهای  همیشه گرسنه، بی انتهاست.                   پ.ن: البته و صد البته انسان های نیازمند بسیاری هم در اطرافمون هستن که محتاج کمک و همیاری ما هستن. امیدوارم این فرصت و لیاقت توی زندگی همه ما ایجاد بشه. پ.ن 2: این لباس زنبوری رو برای تولد دو سالگیش سفارش داده بودم. اون موقع خیلی براش معنی نداشت. اما الان که بزرگ تر شده بیشتر دوستش داره  و دوست داره بپوشه. ...
1 آذر 1393

هفته کتابخوانی

24 آبان روز کتاب و آغاز هفته کتابخوانی است. مهد کودک آوینا قراره یک کتابخونه برای بچه ها درست کنه و روزهای یکشنبه بچه ها می تونن دو تا کتاب به امانت بگیرن. اینم از اون حرکت هاییه که عاشقشم.  به همین مناسبت منم میخوام یکی از سری کتاب های مورد علاقه آوینا رو اینجا معرفی کنم. به امید بالا بردن سرانه مطالعه و کتابخون شدن بچه های گلمون.   مجموعه کتاب های فرانکلین ، یک سری 24 جلدی با نامهای مختلف است. محبوب ترین کتاب آوینا (پِلانکین) که روزی چند بار باید بخونیمشون.  نویسنده: پالت بورزوا تصویرگر: برندا کلارک مترجم: شهره هاشمی انتشارات پیک دبیران   ...
25 آبان 1393

زنگ کاردستی- نقاشی

توی چند تا بشقاب، رنگ های مختلف ریختم و برنامه این که بود آوینا با لوله  دستمال کاغذی روی کاغذ نقش بندازه. و طبق معمول رنگ بازی ما به آشوب کشیده شد. و بعد حموم.     ریختن رنگ با قطره چکان روی دستمال آشپزخانه. کار کردن با قطره چکان برای آوینا جدید بود.     آزمایش  مقداری شیر توی بشقاب ریختیم و چند قطره رنگ خوراکی جاهای مختلف ریختیم. بعدش با قطره چکان مایع ظرفشویی توی شیر چکوندیم. واکنش جالبی اتفاق افتاد. (واکنش چربی و پروتئین)   ساخت پازل با عکس های مجله و کتاب های به درد نخور.   ساخت گل با استفاده از بشقاب یکبار مصرف و کاغذ رنگی. من گلبرگ ...
25 آبان 1393

دایناسور در خانه ی ما

آوینا: مامان من دیگه نمی تونم برم دستشویی جیش کنم!!!! من: وا؟!!!.......  چرا؟؟؟   آوینا: چون دایناسور اومده تو دستشویی! من: نشونم بده ببینم!   چند لحظه ی بعد آوینا به نقطه ای در دستشویی اشاره کرد و گفت : اونجاست! منم با دیدن دایناسور جیغ بنفشی کشیدم. آوینا هم چند ثانیه ای مبهوت به من نگاه کرد و اومد دستمو گرفت و گفت: نترس مامان! من لُواظه ات (مواظبت) هستم. نگاه کن من نمی ترسم میرم جیش میکنم!   من:   پ.ن: خیلی وقت ها بد نیست کمی ضعف نشون بدیم و اجازه بدیم، بچه ها از ما حمایت کنن. تاثیرش فوق العاده است! ...
24 آبان 1393

پاییز پر ماجرا

توی این یک ماه و نیم از همه چی نوشتم: از قرتی بازی و لاک زدن هامون، قرارهای دوستانه، کاردستی ، آشپزی و شیرین کاریهای دخملی و... . اما ببینید چه صبری داشتم که از دو دفعه تب چهل درجه ی آوینا، چند بار عفونت گوش، سه دوره آنتی بیوتیک و .... هیچی نگفتم. هی گفتم این دفعه دیگه خوب مبشه، این دارو دیگه جواب میده، .... دیگه حالم از آزیترومایسین، کتوتیفن،ایبوپروفن، استامینوفن، آموکسی کلاو، سودوافردین، پروسپانون، شربت آویشن، منتول، چهار تخم و بخور آویشن ..... بد میشه! اصلا می دونید مصرف دستمال کاغذی مون چقدر زیاد شده؟  روز بدون بینی آویزان آوینایم آرزوست!   ...
14 آبان 1393