آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

بهار زندگی من

آزمایش خون

آوینا گریه کنان خطاب به تکنسین آزمایشگاه که میخواست از دستش خون بگیره: خاله..... سوزن به دستم نزن........... خیلی خطرناکه.... .   پ.ن: چند ماه پیش، آوینا آزمایش خون داد و هموگلوبین خونش 12 ( کمترین مقدار) بود. خوشبختانه بعد از یک دوره مصرف فروسولفات، به حد نرمال رسید.   توصیه نوشت: اگه تا الان آزمایش CBC برای بچه ها انجام ندادید، حتما به فکرش باشید. ...
7 بهمن 1393

زنگ کاردستی- نقاشی

موقع درست کردن این جوجوی کوچولو، دست من با قیچی  آوینا برید. بدجور هم برید و خلاصه کلی خون و ... . خیلیییییی سعی کردم جلوی آوینا خودمو خونسرد نشون بدم. ولی آوینا خیلی ناراحت شد و چند روزی از زنگ کاردستی استقبال نکرد.  اما بالاخره با پیشنهاد درست کردن این رنگین کمان، یخش آب شد و ما دوباره مشغول شدیم. ما توی این کاردستی، شکل، رنگ و تطبیق اشکال رو کار کردیم. رنگ آمیزی بعضی شکل ها هم به عهده آوینا بود. از این کار خیلی خوشش اومد . ...
4 بهمن 1393

قاقالی بَرون

ما یک رسمی تو خانواده داریم به اسم "قاقالی بَرون" که قدمتش به همین چندماه اخیر برمیگرده. اون اوایل که می رفتم دنبال آوینا، حتما یک خوراکی خوشمزه براش می خریدم. این کار کم کم به صورت یک رسم و عادت دراومده. منم کم کم ابتکار به خرج دادم و یک ظرفی تهیه کردم و هر روز توش مقداری خوراکی می ریزم و به استقبالش میرم.  این کار علاوه بر هیجان انگیز بودنش، حسن دیگه ای هم داره و اینکه  می تونم  از هر خوراکی اون مقدار که صلاح میدونم، بهش بدم و خوردن خوراکی های کارخانه ای رو به حداقل برسونم. به نظرم حتی مامان هایی که خونه هستن هم می تونن برای کنترل هله هوله خوردن بچه ها چنین کاری رو انجام بدن و از دیدن چهره ...
30 دی 1393

عکس روز

  آوینا: مامان من رفتم مهد کودک، سر و صدا نکنی ها!!!! دمپایی ها خوابن. من: هیچی دیگه! از صبح هر کاری میخوام انجام بدم یک چشمم به دمپایی هاست خدای نکرده بدخواب نشن!  ...
29 دی 1393

عکس روز

چه عرض کنم! امتحانات من تموم شده، اما آوینا هنوز امتحان و دانشگاه داره. کلا برنامه مون با هم تداخل داره.   پ.ن: آوینا دو طبقه ی پایین این دکور رو خالی کرده و از اونجا به عنوان میزش استفاده میکنه. خلاقیتت تو حلقم. ...
26 دی 1393

زنگ کاردستی- نقاشی

توی فصل امتحانات پایان ترم هستم ولی سعی کردم زنگ کاردستی - نقاشی رو تعطیل نکنم و هر بار یک کار کوچولو انجام بدیم. اصلا مگه میشه از کنار چشم های کوچولویی که از شنیدن زنگ کاردستی برق میزنه، به راحتی گذشت؟؟؟    درخت کریسمس آوینا.  اینقدرررررر درخت کریسمس رو دوست داشت که صبح با خودش برد مهدکودک. جوجه های آوینا. بعد از آماده شدنش گفت: من مامانشون هستم.   نقاشی با گوش پاک کن و رنگ گواش. آوینا میگفت میخوام قصر بکشم که توش فیا باشه.  (فیا فکر کنم یک چیزی تو مایه های آبام و ...باشه)   تزیینات غذا اینا خاگینه های دوفوریتی مامان شادی گرفتار درس و مش...
21 دی 1393

برج میلاد از نگاه آوینا

پنجشنبه شب، من و آوینا در مسیر فرودگاه درباره ی چیزهایی که توی خیابون می دیدیم، با هم صحبت می کردیم. وقتی از کنار برج میلاد رد شدیم بهش گفتم: دخترم نگاه کن، این برج میلاد تهران هست. آوینا هم یک کم نگاه کرد و گفت: لونه ی پرنده هاست؟؟؟؟ من: چند لحظه ای توی شوک این حرفش بودم. بعد که به خودم آمدم ، براش توضیح دادم ولی قانع نشد. قرار شد در اسرع وقت یک برنامه بازدید از لونه ی پرنده ها بزاریم.     پ.ن: من همینجا از تیم مهندسی و طراحی برج میلاد و کلیه دوستداران و هواداران این برج عزیز و ملی، عذر خواهی می کنم. ...
12 دی 1393

زنگ کاردستی- نقاشی

اولین کاردستی دخترم چند روز پیش آوینا، کاغذ رنگی ها و قیچی و چسب رو آورد گفت میخوام یک کیف درست کنم. بعد هم خودش برش زد و کاغذ ها رو چسبوند.  نتیجه ی کار برای من ارزشمندترین کاردستی دنیاست. طبقه بندی حبوبات  ساخت دانه برف با گوش پاک کن درست کردن ماهی با نی پلاستیکی (این کارو آوینا و پدرش آماده کردن) کاردستی با تکنیک چاب  ...
4 دی 1393

درد دل دوستانه

بعد از اصفهان اومدیم تهران و قرار شد من و آوینا چند روزی بمونیم و شهرام برگرده اهواز. طبیعتا دل دختر کوچولوی من برای باباش تنگ شده.  گوشه ای از صحبت های آوینا و آنیتا (دختر همسایه و همبازی آوینا) آوینا: دلم برای بابام تنگ شده آنیتا: ....... (سکوت)   آوینا: تو هم وقتی بابات میره اهواز دلت تنگ میشه؟ آنیتا: بابای من که اهواز نمیره.   پ.ن: همیشه سعی می کنم در مورد شناخت احساسات و عواطف به آوینا کمک کنم و خوشحالم که تلاشم موفقیت آمیز بوده و آوینا می تونه احساسات خودشو بشناسه و درموردش با دیگران حرف بزنه. این خودشناسی ریشه هوش عاطفی و هیجانی در آینده است. ...
3 دی 1393

باغ پرندگان- اصفهان

قبل از مسافرت به اصفهان به آوینا قول داده بودیم که حتما یه سری به باغ پرندگان میزنیم. آوینا هم همون موقع نایلون نون برداشت و توی کیفش گذاشت و تمام طول سفر هم دایما چک میکرد نون ها رو جا نگذاشته باشه!!   ...
2 دی 1393