آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

بهار زندگی من

ترامپولین

دیشب با چند تا از دوستان رفتیم پارک و  من و آوینا مستقیم رفتیم سراغ سرسره بادی و ترامپولین. همین طور که آوینا مشغول بِپَر بِپَر بود، منم رفتم توی رویای بپر بپر و بعد از پرس و جو از آقای مسئول ترامپولین، متوجه شدم که با شرط وزنی زیر 60 کیلو، بقیه هم می تونن  از ترامپولین استفاده کنن. و اینگونه بود که در چشم به هم زدنی من و آوینا رفتیم تو گود.     واقعا نمی تونم توصیف کنم که چنین تجربه ی مشترکی چقدر برای من و آوینا خوشایند و لذت بخش بود.   ...
15 مهر 1393

ماجرای دیشب

بابا ها گناه دارن! بیشتر ساعات روز رو خونه نیستن. بعد که میان خونه، میخوام به هر ترتیبی شده با اعضاء فسقلی خونه سر صحبت رو باز کنن. فسقلی ها هم یک موقعی یک چیزی میگن که خلاصه نتایج فاجعه آمیزی به بار میاد.   دیشب شهرام، به مجسمه ی بودای کنار مبل اشاره کرد و گفت: نگاه کن دخترم چقدر شکمش گنده است!!     آوینا هم مجسمه رو برداشت و یک نگاهی به مجسمه و یک نگاهی به شهرام انداخت و خیلی معمولی گفت: آره، مثل خودته.   هیچی دیگه..... از دیشب شهرام به افق خیره شده. ...
8 مهر 1393

خاطرات مهد کودک

توی این چند روز که از مهر ماه گذشته، آوینا هر روز با یک جایزه آمده خونه. عاشق این فرفره هاست.     این هم دفتر مهد و خانه است که گزارش کار هفتگی توش نوشته میشه. ...
7 مهر 1393

مهد کودک آوینا

انتخاب مهد کودک مناسب برای آوینا، یکی از سخت ترین اتفاق های زندگیم بود و تقریبا دو هفته طول کشید. توی این مدت هر روز به همراه آوینا، به مهد کودک های منطقه مون سر زدم و با وسواس تمام بالاخره به اینجا رسیدم و فکر میکنم بهترین انتخاب رو با توجه به شرایط و محل زندگیمون انجام دادم.  دختر گلم امیدوارم تو خونه دومت بهت خوش بگذره.   اینم پرونده مشخصات کودک و بررسی ویژگی های شخصیتی و خانوادگی بچه هاست، که اطلاعات کاملی رو پوشش میده.   پ.ن: در مورد انتخاب مهد کودک خوب یکسری موارد در ادامه مطلب گذاشتم.   اولين برداشتهاي شما درباره مهد كودك چيست؟ 2- آيا به نظر مي رسد بچه ها با شادي مشغول با...
2 مهر 1393

شبیه سازی های آوینا

یکی از مواردی که توی دنیای بچه ها برام خیلی جالبه اینه که دنیا و جزئیاتش رو خیلی متفاوت تر از ما می بینن.  این عکس مربوط به بخشی از استیکر درخت هست که روی یکی از دیوارهای اتاقمون چسبوندیم. من همیشه درخت می دیدم و برگ . ولی آوینا به این قسمتی که با دایره مشخص کردم اشاره کرد و گفت: مثل چشمِ.     این عکس حلقه ی آویز شلنگ دستشویی هست (گلاب به روتون ) چند دفعه آوینا اشاره کرد که این کفش هست. اول متوجه نشدم. ولی وقتی کنارش نشستم متوجه منظورش شدم.     ...
30 شهريور 1393

تولد بابا شهرام

از صبح که آوینا از خواب بیدار شد، بهش گفتم که امروز تولد بابا شهرامه و آوینا هم ظاهرا مشکلی با این قضیه نداشت. اما وقتی برای انتخاب کیک تولد رفتیم و دختر خانم فهمید که پای کیک و شمع هم درمیونه، یک دفعه زیر همه چی زد و گفت: تولد بابا شهرام نیست، تولد منه. اینطوری شد که پس از کش و قوس و چانه زنی های فراوان به کیک بابا شهرام یک فروند جوجه اردک، درخت، میکی موس هم اضافه شد. قرار بود همه چی سورپرایز باشه. ولی تا شهرام اومد خونه، آوینا گفت اردک روی کیک رو میخوام.       تولدت مبارک آوینا جان. تولدت مبارک شهرام جان.   ...
29 شهريور 1393

دایناسور

این روزها تمام وقت و انرژی من صرف هماهنگ سازی آوینا با محیط مهد کودک میشه. این عروسک رو با همکاری  شهرام آماده کردم و به مربی مهد دادم تا بهش بده.                       ​                                     پ.ن: این عروسک مورد علاقه آوینا در کارتون peppa pig هست.   سه روز بعد نوشت: در حالیکه تو آشپزخونه مشغول کار کردن بودم آوینا با دایناسورش اومد تو آشپزخونه و گفت : ماما...
22 شهريور 1393