گفتگوی بی سرانجام
زمان بر گشتن از مهد کودک
آوینا: مامان من امروز خاله ناهید رو اذیت کردم. امیر علی و معصومه هم خیلی خاله ناهید رو اذیت کردن.
من: دختر گلم شما به امیر علی و معصومه بگو که اگه خاله ناهید رو اذیت کنیم مریض میشه، دیگه نمیتونه خاله ما باشه.
(سعی کردم مستقیما چیزی به خودش نگم تا حساس نشه)
آوینا: اگه خاله ناهید مریض بشه، خاله مهسا میاد.
من: خوب اگه خاله مهسا رو اذیت کنین اونم مریض میشه.
آوینا: اگه خاله مهسا مریض بشه، خانم کرمی میاد.
من: خوب اگه خانم کرمی مریض بشه چی؟؟ دیگه خاله ندارین.
آوینا : اون موقع خاله ناهید خوب شده دیگه!
من:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی