دموکراسی
عصر با خانواده نشسته بودیم که بابام پرسید: بستنی بخرم یا فالوده؟
شهرام: در حال انتخاب
مامان: در حال انتخاب
محسن : در حال انتخاب
آوینا : توی باغ نبود
من داشتم می گفتم بَس....
که بابا پرسید: آوینا بستنی میخوره یا فالوده؟
گفتم فالوده.
بابا : پس میرم فالوده بخرم.
.
.
.
هی روزگار!! شما شاید ندونید اما من توی این خونه یک زمانی برو بیایی داشتم.
تو رو خدا خودتون رو ناراحت نکنید . این نیز بگذرد!!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی