آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

بهار زندگی من

خیلی خطرناکه حسن!!!

1392/5/2 19:30
نویسنده : شادی
924 بازدید
اشتراک گذاری

امروز رفتم توی اتاق آوینا تا چند تکه لباس اتو کنم. چند ثانیه بعد هم سر و کله آوینا پیدا شد.

البته تصحیح می کنم، سر و کله اش پیدا نشد. فقط دستهاش پیدا شد.

چون از اتو می ترسید. به شدت جوانب احتیاط را رعایت می کرد و گاهی سرک می کشید. چند وقت پیش آوینا به اتویی که یک کم گرم بود دست زد و بعد از اون، اتو را توی لیست سیاهش گذاشت. احتمالا زیرش هم یک خط قرمز کشیده تا اصلا فراموش نکنه.

خلاصه یکی دو دقیقه  سرک کشید و آخر دلش طاقت نیاورد و زد زیر گریه.

دستشو گرفتم و آوردم توی اتاق و بهش اطمینان دادم که این فقط یک اتو هست و منفجر نمیشه و فقط در صورتی که اتو داغ باشه و بهش دست بزنه دستش میسوزه.

وقتی اومد توی اتاق  دست منو گرفت و کشید و سعی  کرد تا منو هم از خطر دور کنه ولی یک کم بعد بی خیال شد و رفت سراغ کشوهای پشت سر من و در نهایت این منظره خلق شد.

خدای من!!!!! نمی دونستم اینقدر نخ دندون داریم!!!!

تو رو خدا اگه نخ دندون خواستید رو دربایسی نکنید.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

♥ نیم وجبی ♥
26 اردیبهشت 92 13:31
ای فدات بشم عزیزم چقدر مظلومه اینجا
خانوم این همه نخ دندوووووون..........کم نیارین یه وقتی

کار همسر محترمه. من خودم هم تعجب کردم. به هر حال ما و شما نداریم. هر وقت خواستین اشاره کنید.

دایی محسن
26 اردیبهشت 92 21:48
الهی قربونش برم من چه جوری نشسته
عزیزم همین شما ها هستین که با این کاراتون بازار رو بهم میریزین دیگه


من عذاب وجدان گرفتم. عصر با شهرام میریم می فروشیمشون.
مامان آرش
27 اردیبهشت 92 19:34
الکی نیست که نمیگم آویناشیطون

ممنون مامان آرش که به ما سر زدید عزیزم.
♥ نیم وجبی ♥
27 اردیبهشت 92 20:41
سلام دوست خوبم
با دو پست جدید به روزم ..


چشم.
لیلا اذری
29 اردیبهشت 92 1:06
شیطونی اوینا کوچولو یه طرف قضیه نخ دندونای شما هم یه طرف


من بازم ابراز شرمندگی می کنم.