آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 30 روز سن داره

بهار زندگی من

دعاهای ساده مادرها

1392/6/11 23:55
نویسنده : شادی
426 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی شهرام میخواد زباله ها رو بزاره دمِ دَر، آوینا رو هم با خودش میبره. منم همون موقع دست به دعا میشم تا توی کوچه گربه باشه و آوینا خوشحال برگرده.

وقتی آوینا میاد بالا، هیجان زده میگه "ماما، پیجی"

بعد من هم با همون هیجان ازش می پرسم: پیشی دیدی؟

آوینا با تکان سر، تایید میکنه.

من دوباره با هیجان می پرسم: پیشی چی گفت؟

آوینا با هیجان جواب میده: می، می

و من غرق در شادی های کوچکی می شوم که قبل از این نمی شناختمشان.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

دایی محسن
12 شهریور 92 9:28
کی میشه که من این دخمل شیرین زبون رو بخورم و خیال همه راحت بشه


ببخشییییییییید؟؟؟؟؟
مامان سهند و سپهر
12 شهریور 92 10:05
مامان پارساجونی
12 شهریور 92 11:08
جیگ این دختر خوشگل و خوشمزه رو من بخورم


ای جونم. مامان مهربون
مامان تینا ورایان
12 شهریور 92 11:17
عزیز دلممم...خیلییی خوشمزه ای جوجو
آخ کی میشه رایان حرف بزنه؟
هرچند می دونم حرف هم بزنه دلم برای الانش که چرت و پرت میگه تنگ میشه


دقیقا شادی جون. هر کدوم از دوره های زندگی بچه ها شیرینی خاص خودشو داره. الانم آوینا گاهی میفته روی دنده چرت و پرت گفتن و پشت سر هم چیزهای میگه که من دلم ضعف میره
مامان آرتین
14 شهریور 92 5:49
واقعاً چه احساس قشنگیه که آدم از شادی بچه کوچولوش شاد بشه،انشالله همیشه لبهای آوینا خندون باشه


ممنون دوست خوبم.
لیلا
16 شهریور 92 0:49
عزیزم خوشبختی همین شادی های کوچیکه.زندگیتون پر باشه از شادی های کوچیک و بزرگ.


ممنون. همین طور شما.