دعاهای ساده مادرها
وقتی شهرام میخواد زباله ها رو بزاره دمِ دَر، آوینا رو هم با خودش میبره. منم همون موقع دست به دعا میشم تا توی کوچه گربه باشه و آوینا خوشحال برگرده.
وقتی آوینا میاد بالا، هیجان زده میگه "ماما، پیجی"
بعد من هم با همون هیجان ازش می پرسم: پیشی دیدی؟
آوینا با تکان سر، تایید میکنه.
من دوباره با هیجان می پرسم: پیشی چی گفت؟
آوینا با هیجان جواب میده: می، می
و من غرق در شادی های کوچکی می شوم که قبل از این نمی شناختمشان.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی