این روزهای من و آوینا
این روزها بیشتر وقت من و آوینا با هم میگذره.
با هم بازی می کنیم، می خندیم، می رقصیم حتی مثل دو تا خانم میشینیم گپ می زنیم و چای و میوه می خوریم. آوینا از عروسکش میگه و من گوش میدم. خلاصه روزگار بدی نیست.
دخترم اگرچه به کتاب میگه "کِفاف"، به قابلمه میگه "قامباله" ، به پوشک میگه"پوکَش"، به داغ میگه"داو"، ولی وقتی توی چشمام نگاه میکنه و میگه "مامان من خوشالم" "بیا برقصیم" . وقتی سرم درد میکنه با نگرانی ازم میپرسه، مامانی چی شده، باور میکنم که دیگه برای خودش خانمی شده. خیلی زودتر از آنچه که فکرشو میکردم همدمم شده.
اگه هوس مافین کردین، روی عکس کلیک کنید.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی