آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

بهار زندگی من

هوو خانم

1392/11/2 23:00
نویسنده : شادی
1,331 بازدید
اشتراک گذاری

من و شهرام مشغول صحبت کردن بودیم و آوینا هم اون وسط مَسَط ها، هرگونه جنگولک بازی از خودش در می آورد تا حواس ما رو به سمت خودش جلب کنه. وقتی موفق نشد، گفت: مامان ..... پی پی.

نگاهش کردم و از چشم های خندونش فهمیدم قضیه الکیه و میخواد منو از جا بلند کنه.

وقتی دید نقشه اش عملی نشد، در کمال ناباوری شروع کرد به زور زدن. البته موفق نشد پی پی کنه ولی موفق شد حرف زدن من و شهرام رو متوقف کنه، چون جفتمون از خنده منفجر شدیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان پارساجونی
3 بهمن 92 0:26
ای وروجک
شادی
پاسخ
مامان تینا و رایان
3 بهمن 92 11:37
الهی من براش بمیرم که اینقده باهوشه عزززیییییییزززم قربونش میرما؟هزارتا بوسسسسس چشمم شور نیست ولی اسپند دودش کن
شادی
پاسخ
مرسی خاله شادی مهربون. خدا نکنه.. چشم . اسپند هم دود می کنم.
مامان سهند و سپهر
3 بهمن 92 12:15
وااااااااااااااااییییییییییی ما هم داریم از این ماجراها منتها فقط این حربه برای رفت به محیط دلپذیر دسشتویی استفاده میشه!!!! نه به اونموقه که پی پی نمیکردن و سختشون بود نه به حالا که خوششون اومده و ما هی باید بریم ببریمشون تا کلی اضافه بر سازمان زور بزنن و موفق نشن پس همه جاییه حالا صبر کن هنوز مونده کارات شادی جون باید ببریش دستشویی هی دستشو با آب و شابون بشوره
شادی
پاسخ
عجب داستانی داریم با این فسقلی ها.
الناز مامان طاها
3 بهمن 92 14:04
الكي نميگم عشقههههههههه اين دخملي
شادی
پاسخ
آمنه
3 بهمن 92 16:02
چه روش هایی!!!!!!!!!!!!
شادی
پاسخ
حالا کجاشو دیدی!!!!!
الهام مامان امیرعلی جون
3 بهمن 92 21:53
هورا به این دخمله ناز که موفق شد
شادی
پاسخ
الهام مامان امیرعلی جون
3 بهمن 92 21:53
عزیزم امیرعلی جون اینجا http://dokhmalysheklak.niniweblog.com با کد 7منتظر رای شماست لطفا تو نظرات بنویسید رای من کد 7 مرسی بابت حمایتتون فقط تاساعت 11شب فرصت باقیست. الان نفر دوم هستیم با لطف شما امیرعلی جونم تا رتبه ی یک هم میتونه بالا بیاد فداتون/پیش پیش بابت رای تون ممنون. راستی با تبادل لینک موافقید؟
مامان سینا
4 بهمن 92 22:48
ایول خیلی باحالی عزیزم