آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 27 روز سن داره

بهار زندگی من

سفر شمال

1393/6/11 15:09
نویسنده : شادی
857 بازدید
اشتراک گذاری

خدمتتون عارضم که آوینا امروز به صورت کاملا یِهویی رفت شمال (قوه تخیلت تو حلقم!!!). حدود یک ساعتی برای خودش مشغول ماهیگیری و آب بازی و ... بود. وقت ناهار که شد، گفت مامان بیا ناهار رو تو ماشین بخوریم. خیلی مردد بودم این پیشنهاد رو قبول کنم یا طبق روال همیشگی روی میز و صندلی غذا بخوریم!!!! 

قبول کردم. ناهار دلچسبی بود. اگر چه یک کم درد سر داشت ولی ارزششو داشت. به نظرم گاهی فراتر از محدودیت ها و قوانین، باید به بچه ها دل بدیم و وارد بازی هاشون بشیم.

 

بفرمایید شمال و ناهار

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دلگیری نوشت: کاش شمال یک کم بارون هم داشت. خدایا دلم بارون میخواد خوب.غمگین

پسندها (4)

نظرات (12)

مامانِ بهار
11 شهریور 93 15:59
ای جونممممممممممممم ...... یه سلامتی خوش گذشت؟
آویسا
11 شهریور 93 16:58
خب از سر راه میومدین مارو هم میبردین،ما گوش به فرمان آوینا بودیم،اصلا میگفت نهار نخورین هم نمیخوردیم
لیلا مامان پرنیان
11 شهریور 93 19:21
به به، اومد پیش ما دخملی
شادی
پاسخ
آره فکر کنم
فرزانه
12 شهریور 93 1:58
الهی فداش بشم چه خونه ای ترکونده
شادی
پاسخ
مامان بهار
12 شهریور 93 12:33
جای ما خالی....خخخخخخخ
مامان لیانا
12 شهریور 93 21:06
به به بازم شمال اومدین و به ما سر نزدین؟
مامان فرخنده
13 شهریور 93 10:48
ای جانم رسیدن بخیر خوش گذشت شمال اتفاقا ما هم شمال بودیم پس چرا شما را ندیدیم
زهرا مامان شایان
13 شهریور 93 11:58
زهرا
15 شهریور 93 10:04
خوبه که گاهی اینقدر جدی نباشیم و گاهی اینقدر ادای بزرگتر بودن در نیاریم.وقتی عسل تو خیابون لی لی می کرد چند قدمی منم باهاش لی لی کردم چقدر خوشحال شد.گاهی این تجربه ها برای خستگی در اوردن خودمون هم خوبه.همیشه خوش باشین
زهرا
16 شهریور 93 23:22
شما که هنوز شمالین.
مامان آوا
23 شهریور 93 12:29
مامان مبینا
6 مهر 93 23:25
عزیزم چه ژست خوشگلی کار هر رزو مبیناهم در اوردن دشک های مبل و بازی بااون هاست...این بچهاها چقدر شبیه هم هستن
شادی
پاسخ
ای جانم. دنیاشون خیلی قشنگه