آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 27 روز سن داره

بهار زندگی من

زخم شمشیر

1392/10/30 22:12
نویسنده : شادی
892 بازدید
اشتراک گذاری

امروز یک لحظه از آوینا غافل شدم و رومو برگردوندم دیدم دستشو با چاقو بریده.تا بیام به خودم بجنبم تمام دستم پر خون شد. هیچ کس هم خونه نبود. در چند ثانیه ای که داشتم دستمال، دور انگشت خونی آوینا نگه می داشتم، انواع اقسام فکرها به ذهنم رسید:

- سریع یک چیزی بپوشم و بغلش کنم و بدوم به سمت درمانگاه نزدیک خونه

- برم درِ یکی از واحدهای آپارتمان رو بزنم و ببریمش دکتر

- زنگ بزنم شهرام (این یکی دیگه اوج  دستپاچگی ام بود)

 

سریع به خودم اومدم و یک ستاد بحران با خودم تشکیل دادم و خودمو جمع و جور کردم. چند دقیقه ای طول کشید تا خون بند اومد. تو این فاصله سرشو گرم کردم و کلی باهم خندیدیم.

بعد چسب زخم زدم روش. یکی هم روی دست خودم زدم تا راحت تر قبولش کنه. خدا رو شکر همه چیز ختم به خیر شد.

 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان سینا
30 دی 92 22:37
الهی من بمیرم
شادی
پاسخ
خدا نکنه عزیزم.
مامان تینا و رایان
30 دی 92 23:11
ای وای خاک به سرم-چاقو از کجا آورد؟واااای خدا رحم کرد شادی جون-یه صدقه براش کنار بزار-خیلی گریه کرد؟از دست این وروجکها که تو هزارتا سوراخ قایم میکنی باز راهرو پیدا میکنن میرن سراغش
شادی
پاسخ
شادی جون. توی کوله پشتی که با خودم میبرم کتابهونه یک چاقوی میوه خوری دارم. نمی دونم چجوری پیداش کرده بود و. . . . اولش که منم خیلی هول کردم اوم خیلی گریه کرد بعدش که سرشو گرم کردم کم کم آروم شد. ولی واقعا خدا بهمون رحم کرد
مامان سهند و سپهر
1 بهمن 92 7:52
ای وایییییییییییییی خدارو شکر زود جمعش کردی قضیه رو. عزیزم در اینجور مواقع محل زخم رو با یک دستمال کاغذی محکم فشار بده و نگهدار چند دقیقه. خیلی محکم. زود بند میاد. ایشالا که دیگه پیش نیاد چنین چیزی. از بوسه شفا بخش مادر هم استفاده کن روی چسب زخم و ببوس عزیزممممممممممممممم بچه چه دردی کشیده و چقدر ترسیده از دیدن خون...
شادی
پاسخ
خوب همین کارو کردم ولی مگه بند میومد. هی می ترسیدم نکنه عمیق بریده باشه.
شازده امیر و رها بانو
1 بهمن 92 11:30
سلام شادی جان الهی بگردم آوینای عزیزم اوف شده خدارو شکر که به خیر گذشت اما آدم باید همه جاش چشم داشته باشه از دست این ووروجکا که یه موقع کار دست خودشون ندن
شادی
پاسخ
مامان سهند و سپهر
1 بهمن 92 11:57
عزیزم خصوصی
آمنه
1 بهمن 92 11:57
اوخی عزیزم
شادی
پاسخ
فرزانه
1 بهمن 92 12:49
اخی بمیرم انقدر این دخمل نازه چشم خورده صدقه براش بزار دستش هم از طرف من بوس کن فداش بشم
شادی
پاسخ
مرسی فرزانه جون. چشم حتما
مانلی
1 بهمن 92 12:54
خدا رو شکر که زود خونش بند اومد
شادی
پاسخ
بله واقعا. چون خیلی ترسیدم.
مامان پارساجونی
1 بهمن 92 19:06
عزیزدلم قربونش برم دستش اوووووووف شدهخدا بهتون رحم کرده منم در این جور مواقع همینطوری میشم و هزار تا فکر به کله ام میزنه ولی آخرشم خودم جمع و جورش میکنم
شادی
پاسخ
بله خدا رو شکر به خیر گذشت. خیلی مهمه که آدم به موقع خودشو جمع و جور کنه.
مامان لیانا
2 بهمن 92 12:20
اوینا خاله جون دست به چاقو نزنی دیگه..فداش بشم دستشو بریده
شادی
پاسخ
الناز مامان طاها
3 بهمن 92 14:02
الهي بميرمخيلي خدا رحم كرده
شادی
پاسخ
ساناز
12 بهمن 92 20:35
آخيييييييي نازي يه چيز بامزه برات بگم متينم كه تازگي كه انگشتش بريد براش چسب زدم و اونم هي ميكرد دهنش بعد چند ساعت ديدم هيچي دستش نيست همه جا رو گشتم اثري از چسب زخم نديدم فكر كنم خورده باشتش خلاصه اخرش نفهميدم كه چي شدش
مامان پریسا
16 بهمن 92 20:36
بلا دور باشه گلم
شادی
پاسخ