آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 30 روز سن داره

بهار زندگی من

کودکی من و آوینا

1392/9/1 21:10
نویسنده : شادی
633 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی می خواهیم بریم بیرون، آوینا اَزَم میخواد تمام گیره سَر ها و کش موها رو به سرش بزنم.

من و آوینا دست در دست هم و کاملا سرخوش به همه آدمها لبخند می زنیم، چه اونایی که کودکی آوینا رو درک می کنند و چه اونایی که با لبخند معنی داری منو نگاه می کنند و با خودشون میگن عجب مامان بی سلیقه ای داره و .... .

من هم لبخند می زنم چون می خواهم دخترکم آن طور که دوست دارد و لذت میبرد زندگی کند. فراتر از مرزها و آنچه که ما خوب و بد، زشت و قشنگ می نامیم. زندگی سرخوشانه و کودکانه ی ما تا جایی که به کَسی صدمه نزند، چه اشکالی دارد؟؟


پ.ن: کاش کودک درون من دوباره بخواد اینطوری زندگی کنه. شادی کوچولو اگه دوباره کودکی کنی، قول میدم این دفعه بیشتر مواظبت باشم. قول میدم!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

آمنه
1 آذر 92 22:38
خخخخ خیلی باحالی عسیسم برعکس بعضی بچه ها که نمی ذارن واسشون گل سر بزنی قربون جفتتون
مامان تینا و رایان
1 آذر 92 23:27
قربون گل سرش من هنوز با تینا سر اینکه یه چیزی بزنه به موهایش بحث دارم کودکی کن آوینا جون دنیای بزرگسالی که بزودی بهش پا میزاری دنیای قشنگی نیست
مامان سهند و سپهر
2 آذر 92 10:40
عشیشمممممممممممممم گل سرای خوشگلشو ببین آفرین آوینای با سلیقه من خیلی کار خوبی می کنی شادی جون . احسنت به شما مامان مهربون و فهمیده
مامان پارساجونی
2 آذر 92 11:43
خیلیم خوشگله دخمل به این نازی به خودشون خنده معنی دار کنن منکه اگه این دخمل طلا رو تو خیابون ببینم میگرم میچلونمش
مانلی
2 آذر 92 15:12
وای شادی جون عاشقتم امیدوارم همیشه همینطور بمونی گلم و برای آوینا خوشحالم که مامانی به این خوبی داره
الناز مامان طاها
2 آذر 92 16:22
كودكي كن عزيز دلم كه عالمي داره،بيخيال نگاه ديگرانمن نگران كودك درونتم شادي جون به گمونم داره بيش فعال ميشه
رها
6 آذر 92 12:00
لذت بردم ازت شادی جون ، من همیشه فک میکردم چرا بعضی از مامانا گیره های سر و اینجوری میزنن رو سر بچه هاشون و همیشه واسم علامت سئوال بود ولی الان کلا نظرم تغییر کرد عالی بود واقعا چه قدر قشنگه بچه گی کردن ، کاش ماام بر میگشتیم به عقب
مامان آرتین
7 آذر 92 17:23
عزیزم بیخیال نگاه مردم راحت باش و به همراه کوچولوی نازت کودکی کن.. من که آخرین چیزی که بهش فکر میکنم اینه که مردم چی میگن.چون مردم همیشه حرفی برای گفتن دارن. چند روز پیش تو کتاب فروشی رو زمین نشستیم و یه دل سیر کتاب خوندیم