آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

بهار زندگی من

زنگ کاردستی

این مدت خیلی در مورد کاردستی کم کار بودیم ... دلیلش هم مشغله زیاد من برای آماده کردن سمینارم.... تدارک مراسم عقد برادرم بود. خدا رو شکر همه چی عالی پیش رفت و بعدا حتما در یک پست مفصل میزارم.   این سه چرخه رو با مواد کاملا دور ریختنی درست کردیم. البته بعدا آوینا با پوست شکلات حسابی تزیینش کرد ...
5 مهر 1394

پیشنهادی جدید!!!!!!!

اعتراف میکنم، اگه یک بار دیگه آوینا از دوباره متولد بشه، تمام این کارهایی که تا حالا براش انجام دادم رو مجددا انجام میدم به جز اینکه هرگز براش قصه شنگول و منگول رو تعریف نمی کنم. علیرغم تلاشهایی که با قصه گویی و کتابخوانی برای از بین بردن ترسش از آقا گرگه انجام دادم... ولی متوجه شدم یک هیولای بزرگی به اسم آقا گرگه تو ذهنش هست و هر روز هم ابعاد تازه تری پیدا میکنه!!! شهرام دیروز به این نتیجه رسید که ممکنه تمام اینها نتیجه تصویر سازی باشه که خودش انجام داده ... بنابراین دیشب عکس چند تا گرگ رو بهش نشون داد!     امروز صبح... من و آوینا تو ماشین... بی مقدمه آوینا: مامان میشه من یک گرگ خانگی د...
24 شهريور 1394

ماهنامه نبات کوچولو

چند وقت پیش یکی از دوستان خواسته بود راجع به مجله نبات کوچولو و محتواش یک پست بزارم. اول از همه بگم، این پست تبلیغی و حتی توصیه ای هم نیست!!! فقط و فقط جنبه اطلاع رسانی دارد و هر مادری باید بر اساس علاقه و روحیات فرزندش تصمیم بگیره! این ماهنامه ویژه کودکان 3-6 سال است و ما از 2/5 سالگی آوینا اونو دنبال می کنیم. بخش مربوط به شعر و قصه  بعضی از بخش ها روی واقعیت افزوده لینک هستن و میشه با استفاده از موبایل، صدای گوینده را برای بچه ها پخش کرد. آوینا وقتی کوچتر بود به این بخش بیشتر علاقه داشت و گاهی شعرهاشو حفظ میکرد.   بخش مربوط به آشنایی با حیوانات هر ماه یک حیوان جدید معرفی میکنه و راجع به محل...
14 شهريور 1394

ذوق زدگی

چند شب پیش یکی از دوستان خانوادگی مون مهمان ما بودن. بعد از شام، موقعی که داشتم دسر رو آماده میکردم، متوجه شدیم تولد شایان پسر بزرگشون هست. ما هم خیلی سریع چند تا شمع و فشفشه روی دسر گذاشتیم و سریع یک هدیه ای که از قبل تو خونه داشتیم رو کادو پیچ کردیم و بساط دسر خوری رو به جشن تولد کوچولو تبدیل کردیم.    همه ی اینا به کنار........ قیافه ی آوینا و ذوق و خوشحالیش توی این عکس واقعا برام لذت بخشه!   ...
5 شهريور 1394

برنامه های جانبی

نمایش عروسکی هفته پیش یه نمایش عروسکی با موضوع خودباوری و افزایش اعتماد به نفس در بچه ها به همراه یک کارگاه آموزش عملی برای والدین برگزار شد که من و آوینا هم تونستیم با هم بریم. البته این دومین تجربه دیدن نمایش عروسکی برای آوینا بود. اولین بار با مهد کودک رفته بود. نمایش برای آوینا خیلی جالب بود و منم از بودن در کنار دخملی لذت بردم.     بازدید از آتش نشانی چند روزی بود که آوینا ازم در مورد آتش نشانی سوال میکرد و دوست داشت از نزدیک ببینه. این شد که من و آوینا دیروز همین طوری یهویی رفتیم پایگاه آتش نشانی و ماشین ها رو دیدیم و در مورد لباس آتش نشانی و ... صحبت کردیم. متاسفانه آقایون آتش نشان تازه از مام...
2 شهريور 1394

خواسته های آوینا

آوینا: مامان یک دوچرخه برام میخری که یک سبد جلوش داشته باشه، یک جعبه هم پشتش داشته باشه pink هم باشه؟؟؟   آوینا: مامان یک چمدون مخصوص بچه ها برام میخری که بکشم روی زمین ... که وقتی میرم مهد کودک دیگه راحت باشم؟؟؟   آوینا: مامان یک نردبان برام میخری که برم بالای درخت سیب بردارم و baby chicks ها رو هم نگاه کنم!!!   آوینا: مامان من یک حیوان خانگی می خوام.... لیست حیوانات خانگی که دوست داره داشته باشه... سگ. گربه. جوجه.  پیشنهاد من ماهی بود که با موافقت آوینا مواجه نشد و داریم در مورد جوجه رایزنی می کنیم.     بعضی خواسته هاش رو نمی تونیم برآورده کنیم، بعضی ها شامل زمان ...
31 مرداد 1394

خدا

آوینا: مامان خدا چجوریه؟ من: تو خودت فکر میکنی خدا چجوری باشه؟ آوینا: به نظرم صدای خدا خیلی بلنده.... مثل صدایی که از مسجد جمره (مسجد جامع)   میاد!!! ......... ( فکر میکنم منظورش اذان هست، البته نزدیکی خونه ما مسجد نیست که صداش قابل شنیدن باشه) ...
31 مرداد 1394

من و آوینا و کتاب

یکی از برنامه هایی که تقریبا هیچ وقت وقفه ای توش نمیفته، کتاب خوندن با آویناست! برنامه ثابت کتاب خوندنمون هم ظهرها قبل از خواب نیمروزی است.  معمولا با هم میریم سراغ کتابخونه اش و آوینا چند تا کتاب ( بین 5-10) انتخاب میکنه و براش میخونم. گاهی اوقات یک کتاب رو بارها می خونیم و بعضی کتاب ها هم کمتر. چیزی که برام جالبه اینه که متوجه شدم راجع به بعضی کتاب ها خیلی عمیق فکر میکنه و سوالات جدیدی براش پیش میاد که با هم در موردش صحبت می کنیم.  من هر چند ماه یک بار تعدادی کتاب میخرم و یه جایی دور از دسترس آوینا قرار میدم و دختر گلم هر هفته یه کتاب جدید ازم میگیره.  از حدود 2 سال و نیمگی هم مشترک مجله نبات کوچولو هستیم و ...
31 مرداد 1394