سالی که گذشت ( قسمت پنجم)
جشن دندونی به افتخار مرواریدهای کوچولوی آوینا یک جشن دندونی گرفتیم.کیک و غذا هم طبق معمول با خودم بود. البته آوینای عزیزم یک کم به خاطر دوری من خسته شد ولی در پایان یک یادگاری خوب براش موند. البته من و شهرام و محسن هم از روز قبلش مشغول تدارکات بودیم. این میز عصرونه بود. آش دندونی و دلمه برگ مو. ...
نویسنده :
شادی
21:48