سالی که گذشت (قسمت اول)
آلرژی
بعد از تولد آوینا تا ماهها درگیر غول بی شاخ و دمی به اسم آلرژی بودیم. برای همین تا حدود 6-7 ماهگی نوشتن وبلاگ تقریبا از یادم رفت. بعدها هم فکر می کردم که وبلاگ از بین رفته ولی چند روز پیش به طرز شگفت انگیزی متوجه شدم که هنوزم هست و من می تونم زمان از دست رفته رو جبران کنم و دوباره بنویسم.
آوینا تقریبا سه روزش بود که با حرکت های ناگهانی دست و پا از خواب می پرید و ما رو نگران کرده بود. بزرگتر ها و قدیمی تر ها می گفتن که این در همه بچه ها طبیعیه و ما باید قنداقش کنیم. علیرغم میلم اجازه دادم که فقط دست هاش به آرامی توی قنداق قرار بگیرن. ولی باز هم گریه ها ادامه داشت. دکتر برای آوینا تشخیص رفلاکس داد و سونو گرافی هم اینو ثابت کرد. هفته دوم و سوم شاهد گریه ها و بی قراری ها روزانه و شبانه اش بودم و دکتر ها هم می گفتن کولیک نوزادی هست و رفع میشه. اما من باز هم آوینا به بغل از این مطب به اون مطب می رفتم تا نتیجه بگیرم تا اینکه یک روز توی مرکز بهداشت به صورت خیلی اتفاقی مامانم به خانمی برخورده بود که از یک دکتر بسیار راضی بود. خانم دکتر شفیعی پس از معاینه آوینا گفت ممکنه که دلیل گریه ها و بی قراری های آوینا از آلرژی و حساسیت باشه.
تقریبا از اون روز ما این غول بی شاخ و دم رو شناختیم و هر روز درگیری مون باهاش بیشتر شد. دکتر لیست بلند بالایی از مواد غذایی ممنوعه رو برامون نوشت . شامل کلیه محصولات پروتئین گاوی به همراه آجیل و ماهی و سایر مواد آلرژن. اما رفلاکس آوینا همچنان ادامه داشت تا جایی که من برای صبحانه نون لواش به همراه مربای هویج خانگی و برای ناهار فقط گوشت گوسفندی، برنج ساده و مرغ بدونه پیاز و ادویه می خوردم و شب هم اگه گرسنه ام میشد از غذای ظهر میخوردم. میوه هم فقط سیب. آوینا هم نوش جونش ، فقط شیر مادر میخورد. و داروی امپرازول هم برای رفلاکس دریافت میکرد.
خلاصه کم کم اطلاعات من و شهرام هم توی این زمینه زیاد و زیاد تر شد و دایما توی اینترنت در مورد آلرژی سرچ میکردیم و میخوندیم. البته اون موقع من تهران خونه مامانم اینا بودم و شهرام اهواز بود و هر دو هفته یک بار به ما سر میزد و دو سه روز میموند.
آوینا به مدت شش ماه شیر مادر و به عنوان کمکی شیر خشک ب ب لاک اچ آ خورد و بعد از اون به دلیل ضعیف شدن من ، دکتر پیشنهاد داد که شیر خشک مخصوص بجه های ضد آلرژی مصرف کنه. شیر خشک نیوکیت. به دلیل رقیق بودن و یا هر دلیلی که ما نفهمیدم آوینا حدود 2 ماه رفلاکس شدیدی داشت و بعد از خوردن شیر به حالت استفراغ بالا میاورد. بعد از اون شیر خشک نوترامیژن رو امتحان کردیم و خدا رو شکر بهتر تونست باهاش کنار بیاد. توی این مدت همچنان با آلرژی آوینا درگیر هستیم و مشکلات زیادی رو پشت سر گذاشتیم. مثلا شیر خشک نوترامیژن هر چند یک بار کمیاب میشه و ما باید دنبالش باشیم تا از شهرهای دیگه تهیه کنیم. البته به علت آینده نگری من و شهرام همیشه ذخیره براش داشتیم و خدا رو شکر آوینا گرسنه نموند.
غذای آوینا در سن یکسالگی
گوشت گوسفندی. مرغ. بوقلمون. برنح. گوجه. هویج. سیب زمینی ، جعفری و گشنیز. کلم بروکلی. نخود فرنگی. روغن زیتون دال عدس و به تازگی هم پیاز و رب گوجه رو به غذاش اضافه کردم. و با این مواد غذا درست می کنم که خدا رو شکر دوست داره.
میوه
سیب . موز. پرتقال و لیمو شیرین. خدا رو شکر تا حالا با اینا مشکل نداشته.
هر چیز جدیدی که میخواهیم بهش بدیم ، حتما قبلش تست می کنیم. به این ترنیب که صبح یک قاشق. 4 ساعت بعد یک قاشق دیگه و 4 ساعت بعد هم بازم کمی دیگر و توی این فاصله ها باید منتظر علایم آلرژی باشیم. روز دوم از اون ماده چیزی بهش نمیدم. و روز سوم و چهارم و پنجم هم مثل روزاول میخوره. اگه بعد از این مدت مشکلی نداشت میشه گفت که تقریبا با اون ماده مشکلی نداره. البته بعضی ار مواد آلرژن رو من تا حدود 2 هفته هم صبر کردم. مثلا گوجه و موز.
برای رفلاکسش هم داروی دومپریدون روزی سه بار و هر بار یک سی سی و امپرازول روزی یک بار 60 گرانول به همراه آب سیب میخوره. قطره آهن و مولتی ویتامین و حتی استامینوفن هم باید بدون اسانس باشه.
خلاصه که امیدوارم به زودی مشکل رفلاکس و آلرژی آوینا حل بشه و منم مثل آدم بتونم یک نفس راحت بکشم.
من و آوینا حدود 2 ماه تهران بودیم و توی مدت همه زحمت هامون روی دوش مامان و بابام و براردرم بود که من و شهرام و آوینا همیشه ازشون ممنونیم.
چه شب هایی که من و مامان و بابا م تا صبح بالای سر آوینا بیدار می موندیم. و چه شب هایی که به خاطر بی قراری های شدید آوینا من و برادرم محسن مجبور می شدیم با ماشین بگردونیمش تا آروم بشه. هی روزگار.............