آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

بهار زندگی من

آوینای لوس

روش لوس شدن آوینا: چرخش 90 درجه گردن به سمت راست و باز کردن نیش تا بناگوش و خطی کردن چشم ها.    پ.ن: طرز تهیه نان سیر را هم می تونید اینجا ببینید. ...
3 آبان 1392

ماجراهای آوینا و آنی

آوینا از صبح که از خواب بیدار میشه تا شب، به طور متوسط هر ساعت میره در هال رو باز میکنه و صدا میزنه: آنی ........ بازی (یعنی آنی بیا بازی کنیم) در 99/9 درصد هم آنی در رو باز میکنه و از اونجا داستان تعارف تیکه پاره کردن شروع میشه. آنی: آوینا بیا خونمون آوینا: آنی ... بیا ..... و به همین ترتیب تا چند دقیقه تعارف به صورت زبانی ادامه داره. بعدش که خسته میشن، به زور متوسل میشن، به این ترتیب که دست همو میگیرن و میکشن و خلاصه وساطت و پادر میانی مامان ها هم به جایی نمیرسه. امروز به یک راه حل جدید رسیدیم:     پ.ن: آوینا به شدت پتانسیل رفیق بازی داره. ...
3 آبان 1392

کلمات جدید

تُتِت: کتلت موتور ماششی: ماشین پِدِه: پله بابا جی: بابا جونی واوا   وا ...... واوا    وا    ......... (تولد .... تولد.......تولد) قُمی: قُمری  نیش: بِشین بی: توپ  
27 مهر 1392

حیات وحش توی خونه ما

عصر که آمدم خونه، چشمم به جمال ایشون روشن شد.   با چشمهای گرد شده از بابا پرسیدم: این از کجا اومده؟ و بابا توضیح داد که با آوینا توی تراس بودند که یهو ایشون بال میزنن و میان توی تراس و چون آوینا به شدت ذوق کرده و بهش علاقه نشون داده، گرفتنش و آوردنش توی خونه و این قدر عادی تعریف کرد که انگار نه انگار که ایشون یک جوجه شاهین هست.   تمام مدتی که داشتم بابا رو راضی میکردم که  شاهینو دست به سر کنه، فکر میکردم که هر لحظه ممکنه ننه، بابا و کَس و کارش سر برسن و ما نتونیم قانعشون کنیم که بچتون خودش اومده و ما توی این مدت در به در دنبال خونه تون بودیم.... . خلاصه که بابا جریان رو به یکی از همسایه ها گفت و...
21 مهر 1392

مامانِ منه.

امشب آوینا بعد از اینکه شیرشو خورد اول با چشمای باز شروع کرد به خر و پُف کردن (با صدای خاپیش خاچیش)، که یعنی مثلا من خوابم. بعد هم دست انداخت گردن منو و گفت: مامانِ منه.....  من و شهرام کلی براش ذوق کردیم. وقتی دید خیلی با استقبال مواجه شده، شونصد بار گفت: مامانِ منه..... مامانِ منه..... مامانِ منه..... مامانِ منه..... مامانِ منه.....    بعد گفت : بابای منه...........بابای منه...........بابای منه........... بعد هم رفت اتاق محسن و گفت: دادای منه...........دادای منه...........دادای منه........... خلاصه که نصفه شبی ما سه تا رو کلی مشعوف کرد. پ.ن: شهرام ، از دوشنبه شب اومده &nbs...
19 مهر 1392

روش خوابوندن عروسک ها

* تمامی بالش ها رو میاره. * تمام عروسک ها و اسباب بازی هایی که قابلیت خوابونده شدن دارند را روی بالش میذاره. * پاشو تکون میده . * با دستش میزنه پشت عروسک ها و میگه پیشششش پیششششش * دایما خم میشه و بوسشون میکنه.   آخرش هم اینا نمی خوابن. عین همون بلایی که سر ما درمیاره !!!!!! ...
18 مهر 1392

آوینای مردم آزار

توی حیاط آپارتمان خونه ی مامان اینا دارن یک آلاچیق درست می کنند. دیروز آقای جوشکار داشت مراحل نصب رو انجام میداد. محسن تعریف میکنه: آوینا از پشت پنجره (البته از پشت توری) داد زد: عمو .... عمو.... عمو... آقای جوشکار دست از کار کشید و این ور و اون ورشو نگاه کرد ولی چون آوینا پشت توری بود، نمی تونست ببیندش. دوباره آوینا: عمو.........عمو.........عمو........ آدا با دادا خا نی .......... آقای جوشکار:    پ.ن:خونه مامان اینا طبقه سومه. پ.ن 2: احتمالا آوینا داشته نظراتش رو در مورد نصب آلاچیق میگفته.   ...
18 مهر 1392