آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

بهار زندگی من

یلدا

یلدا، یادگار نام وطن، میوه پائیز ایران، عروس زمستان در راه است. او را بر سفره مهر بنشانیم، با نسل فردا پیوندش دهیم و ایرانی بودن را فراموش نکنیم.       ...
15 بهمن 1392

فرمایشات قبل از خواب

بعد از اینکه آوینا شیرش رو خورد و به قدر کافی کا کا (مسواک) زد، و مطمئن شد که همه ی اعضا, خانواده خوابیدن و همه چراغ ها خاموش شده و هیچ امیدی به بیدار موندن نیست، بالاخره راضی میشه که بخوابه. از اینجا به بعد داستان ما شروع میشه: پتو:   (مامان پتو بنداز روم) پای من: ( مامان پای من از پتو اومده بیرون)  در بسیاری از مواقع عمدی است. دست من: (مامان دست من از پتو اومده بیرون) این هم در بسیاری مواقع عمدی است. گِلگِله........اینجا: (با دست به زیر گلوش اشاره میکنه، مامان قلقلکم بده) دَرِش: منظور تصویر زیر می باشد:   اینو باید موقع خوابیدن دستش بگیره و بخوابه.گاهی اوقات هم بین پتو و بالش و تشک گم ...
9 بهمن 1392

جنگولک بازی جدید!!!

این روزها اگه با آوینا صحبت کردید و متوجه شدین صداشو نمی شنوید، اصلا به گیرنده های خود دست نزنید. گوش شما اشکالی پیدا نکرده. آوینا یاد گرفته بدون صدا حرف بزنه. من نمی دونم این کارو از کجا یاد گرفته!!! ...
6 بهمن 1392

هوو خانم

من و شهرام مشغول صحبت کردن بودیم و آوینا هم اون وسط مَسَط ها، هرگونه جنگولک بازی از خودش در می آورد تا حواس ما رو به سمت خودش جلب کنه. وقتی موفق نشد، گفت: مامان ..... پی پی. نگاهش کردم و از چشم های خندونش فهمیدم قضیه الکیه و میخواد منو از جا بلند کنه. وقتی دید نقشه اش عملی نشد، در کمال ناباوری شروع کرد به زور زدن. البته موفق نشد پی پی کنه ولی موفق شد حرف زدن من و شهرام رو متوقف کنه، چون جفتمون از خنده منفجر شدیم.
2 بهمن 1392