آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

بهار زندگی من

بعد از ظهر یک روز بهاری

1392/3/25 0:08
نویسنده : شادی
382 بازدید
اشتراک گذاری

امروز آمنه تماس گرفت و پیشنهاد داد با هم بریم بیرون. من و آوینا سریع آماده شدیم و منتظر شدیم تا آمنه و همسرش بیان دنبالمون. حدود ساعت 5 به پارک جنگلی گمبویه رسیدیم و حدود یک ساعت و نیم اونجا موندیم. خیلی نگران بودم که آوینا اونجا بخواد راه بره و اذیت بشیم. ولی تمام مدت نشست و با اسباب بازی هاش و ظرف های پیک نیک آمنه بازی کرد. حتی از یک لحظه غفلت من سوء استفاده کرد و ته لیوان چای رو سر کشید. در آخر هم چون دوست داشت راه بره دستشو گرفتیم و یک کم راه بردیمش . راه رفتن با صدای جیر جیر کفش و لابه لای چوب های خشک شده درخت ها رو خیلی دوست داشت و هر وقت متوقف می شدیم دستمون رو می کشید و ازمون می خواست که ادامه بدیم.

 

اینم یک عکس از دخملم موقع بازی

دیشب هم یک کار انسان دوستانه کرد. من و شهرام داشتیم فیلم می دیدم . رسید به صحنه ای که کودک خردسالی به شدت گریه میکرد.آوینا هم رفت جلو تلویزیون و سعی کرد پستونکش رو به دهان بچه توی تلویزیون نزدیک کنه. واقعا تحسین بر انگیز بود. دختر مهربونم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

فرزانه
13 شهریور 92 2:12
قربونش برم عین مامانش مهربونه
مامان تینا و رایان
18 شهریور 92 12:52
وای این پاراگراف اخر که نوشتی یکی از پرببیننده ترین فیلمهای تبلیغاتی یونیسف است ...خیلی فیلم جالبی بود فیلم که نه تیزر تبلیغاتی بود
الناز مامان طاها
24 آبان 92 22:10
قربونت برم دخمل مهربون