آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

بهار زندگی من

آوینای کلک

1392/6/20 23:43
نویسنده : شادی
348 بازدید
اشتراک گذاری

شهرام روی زمین میشینه و دستاشو باز میکنه و میگه: آویییییییییییییییییییییییینااااااااااااااااااااااااا

آوینا هم به فاصله چند قدم دورتر، دستاشو باز میکنه و میگه: بابااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

بعد هم آوینا بدو بدو میپره بغل شهرام.

بعد هم بوس و بغل و فشار و چلوندن و ....

 

 

امروز داشتم کتاب می خوندم، که دیدم آوینا دستاشو باز کرده و ما ما گویان داره میاد بغلم. منم به امید واهی آغوشمو باز کردم، آوینا دستشو برد زیر بغلم و قلقلکم داد.

من:خنثی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان آرتین
21 شهریور 92 1:01
آفرین به آوینای شیطون.
خداییش کلی خندیدمماشالله چقدرا ین دختر باهوشه


منم خیلی خندیدم. البته به خاطر قلقلک
الناز مامان طاها
21 شهریور 92 1:13
و بازم حرفی ندارم جزء




منم همین طور
فرزانه
21 شهریور 92 1:27
چقدر باهوشه خندم میگیره از کاراش وروجک ماشالله


مرسی عزیزم.
مامان سهند و سپهر
21 شهریور 92 7:58
الهي بخورمش من.
سهند و سپهر من كه وقتي اينجوري مي كنن و ميبينن آغوش منم باز شده يه دفعه وسط راه تغيير مسير ميدن و ميرن يه سمت ديگه . يعني درست و حسابي ضايع مي كنن هاااااااا .


ای جان. دو تا فسقلی توی یک بغل چه حالی میده
مامان تینا و رایان
21 شهریور 92 8:51
این بغل بازی بازی مورد علاقه ماست اتفاقا میخواستم یه پست جدا در موردش بنویسم که رایان با من چیکار میکنه..مینویسم بخونش
میگیرم میچلونمش اینو میخورمها؟؟پس مثل من کتاب دوست هم هستی...حالا چی میخوندی؟


کتاب خیلی می دوستم.داشتم هزار خورشید تابان را دوباره می خوندم.
مامان پارساجونی
21 شهریور 92 13:03
شیرین عسل دخمل بلا


قربون تو عزیزم.
آمنه
21 شهریور 92 13:07
ای شیطون

معمولا دخملا به مامانا میرن دیگه! بلا ملا


آمنه
21 شهریور 92 13:08
کتاب هزار و یک راه سر کار گذاشتن آوینا نبود احتمالا!


اونو قبلا خوندم.
مامان تینا و رایان
21 شهریور 92 13:21
شاد ی جون اون لینک بکگراند سومین سایت یادم رفته بود بزارم
همون که گفتم از سمت چپ موضوع رو انتخاب کن
http://www.wonderbackgrounds.com/


ممنون عزیزم.
مامان تینا و رایان
21 شهریور 92 13:24
فکر کنم باید با ف ی ل ت ر ش ک ن بازش کنی


باشه.
مامان تینا و رایان
24 شهریور 92 23:33
شادی جون من اینجا واست یه توضیح بلند بالا نوشته بودم برای عوض کردن بکگراند...نیومده؟؟ پس واسه همین تا حالا نزاشتی؟


چرا شادی جون. اومده. دستت هم درد نکنه. ولی باورت میشه وقت نکردم یک سر و سامونی به اینجا بدم؟؟؟!!!