مهد کودک درخشش
به دلایلی که هم به مهد قبلی آوینا مربوط میشد و هم به شرایط زندگی خودمون، تصمیم گرفتیم مهد آوینا رو عوض کنیم.
تقریبا از تیر ماه، دغدغه فکری من پیدا کردن یک مهد خوب برای آوینا بود. خیلی از مهد ها و موسسه ها رو دیدم. خیلی دوست داشتم یکی از موسسه هایی که روی خلاقیت بچه ها کارمیکنن، ثبت نامش کنم. اما به دلیل شرایط دانشگاه من و ساعت کاری موسسات، این امر مقدور نبود. در نهایت از بین همه مهد کودک ها و تحقیق از پدر و مادرها، مهد کودک درخشش رو انتخاب کردیم.
از همین زمان مشکل و درگیری ذهنی من با آوینا شروع شد. چون هر وقت صحبت مهد کودک مطرح میشد، آوینا میگفت مامان من مهد جدید نمیرم... من دلم میخواد برم مهد قبلی... دلم برای یلدا و دیانا تنگ شده. وقتی اینجوری میگفت تمام وجودم فشرده میشد... گاهی اوقات از شدت استرس و نگرانی حالت تهوع میگرفتم.. اما سعی میکردم اینو به آوینا انتقال ندم.
تا اینکه یک شب موقع خواب مثل دو تا خانم با هم حرف زدیم... آوینا دوباره حرف های قبلی رو تکرار کرد. منم بهش گفتم.. حق داری دلت برای دوستات تنگ بشه.. منم کوچولو بودم دلم برای دوستام تنگ میشد.... ولی مطمئن هستم تو اینجا هم دوستای جدید پیدا میکنی... یک هفته میریم مهد درخشش، اگه اونجا رو دوست نداشتی، اصلا مجبور نیستی بری... هر جور شده همون مهد قبلی ثبت نامت میکنم. بهت قول میدم!
این مکالمه و واکنش مثبت آوینا من و خودش رو خیلی آروم کرد.
روز اول... یک ساعت توی مهد بودیم و من یک کناری نشسته بودم و آوینا با خودش بازی میکرد....
روز دوم... چند دقیقه توی مهد بودم و بهش گفتم مامان من باید برم کاری انجام بدم و زود برمیگردم.... اومدم بیرون مهد و حدود یک ساعت و نیم توی ماشین نشستم و طی چند بار تماسی که با مهد داشتم متوجه شدم در غیاب من مشکلی نداره...
روز سوم... آوینا اعلام کرد مهد کودک جدیدش رو دوست داره و خودش به تنهایی چند ساعتی موند..
توی این یک هفته من همچنان به آوینا قوت قلب دادم و بهش میگفتم که سر حرفم هستم و با هم در مورد مهد کودک جدیدش صحبت میکردیم.... چند روز بعد آوینا گفت که دوست جدید پیدا کرده ....
و در نهایت آوینا حدود یک ماهه که "مهد کودک درخشش" میره و خیلی خوشحال و راضی هست و منم خیلی خوشحالم که این چالش بزرگ رو مثل دو تا آدم بزرگ حل کردیم... نه با زور و گریه و.....
خدارو شکر
عکس دسته جمعی که از روی سایت مهد درخشش برداشتم.اینجا میزارم تا به یادگار بمونه!
آوینا از سمت راست دومین نفر. نفر سوم آلیسا (اولین دوستی که توی این مهد پیدا کرد)