آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

بهار زندگی من

اَبا 2

1392/6/10 15:12
نویسنده : شادی
536 بازدید
اشتراک گذاری

من: آوینا لباس عروسکت کجاست؟ بیار تنش کنیم.

آوینا: اَبا (اهواز)

من: نه مامان جونم، لباس عروسکت توی اتاقه . در ضمن ما الان همگی اهواز هستیم.

......................................

من: آوینا بابا شهرام کجاست؟

آوینا: اَبا (اهواز)

من: دخترم بابا رفته شرکت، سر کار

.........................................

من: آوینا شیشه شیرت کجاست؟ بیار بشورمش.

آوینا: اَبا (اهواز)

من: خیلی خوب برو از همون اهواز بیار بشورمش.عصبانی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

الناز
26 مرداد 92 2:01
تمام مطالبتان را خواندم/خیلی زیبا مینویسید/دختر ناز و زیبایی دارید/خدا ببخشه بهتون/خوشحال میشم به ما هم سری بزنید/ www.manotaha.blogfa.com
مامان سهند و سپهر
26 مرداد 92 7:36



مامان تینا و رایان
26 مرداد 92 9:59
هاهاهاها..حکایت منه که تینا کوچولو بود با انگشت باباشو نشون دادم گفتم تینا بابا.هی تکرار کردم نگو این فقط نوک انگشت منو میبینه ...تا مدتی هر وقت میگفتیم بابا کو؟نوک انگشتشو نشون میداد
بچه ها همه چی رو طوطی وار حفظ میکنن بدون اینکه درک درستی از مطلب داشته باشن..دلیل اینکه مخالف خریدن کارتهای "با ما" ویا بن بن بن هستم همینه...برای تینا خریدم و 3روزه همشو حفظ کرد ولی وقتی کلاس اولی شد به مشکل برخوردم که کم کم رفع شد...اگه عمری بود مفصل یه مطلبی در این مورد مینویسم...در مورد رایان این کارو نمیکنم..اینا همش دکون بازاره


چه جالب شادی. من تجربه ای در مورد بچه ها ندارم. حتما یک روز در مورد این موضوع هم مطلب بزار.
شازده امیر و رها بانو
27 مرداد 92 3:52
ای جانممممم عزیزم نکن اینکارارو آخر میام میخورمتتتتتتتتت من که فقط خندیدم باحال بود