مهمانان نوروزی -قسمت سوم
آوینا و عسل بعد از آب بازی و شلوغ کاری خوابیدن و یک ساعت بعد بیدار شدند.
لبخند رضایت روی لب های آوینا چند دقیقه بعدش محو شد، چون در کمال ناباوری گلاب به روتون حالش به هم خورد و بالا آورد.
این حالت تهوع تا اهواز ادامه داشت. شب که رسیدیم اهواز، بعد از جمع و جور کردن اولیه، آوینا رو که همچنان بالا می آورد بردیم دکتر. دکتر براش آمپول ب 6 تجویز کرد و ما برگشتیم خونه.
از ساعت 11 شب، گلاب به روتون این دفعه من چپ کردم و تا ساعت 5صبح من و آوینا .
صبح روز سیزدهم دوباره رفتیم دکتر و من سرم و دو تا آمپول و آوینا هم دو تا آمپول نوش جان کردیم و برگشتیم خونه.
خلاصه روز سیزده بدر هم منزل بودیم و با ضعف و بی حالی و دل پیچه سپری کردیم. البته بقیه مردم شهر هم خونه بودن، چون اینجا هوا به شدت بارونی بود.
خلاصه مهمون های ما پنجشنبه ظهر رفتند و ما رو با کلی آه و حسرت برنامه های اجرا نشده باقی گذاشتن.
حالا ما کلا موندیم چه نتیجه اخلاقی از نوروز 93 بگیریم؟؟؟!!!
دیگه عیدها خونه نمونیم؟؟؟
مهمون نوروزی دعوت نکنیم؟؟؟
در انتخاب مهمون نوروزی دقت بیشتری کنیم؟؟؟