تولد 4 سالگی - قسمت اول
از حدود یک ماه پیش ما در مورد جشن تولد 4 سالگی با آوینا صحبت کردیم و خودش اعلام کرد که دوست داره تولدشو توی مهد کودک برگزار کنه و ما هم استقبال کردیم.
طبیعیه که روز تولدش، صبح که بیدار شد بهش تبریک گفتیم . در طول روز هم در مورد اینکه چند سالش شده و امروز روز تولدشه و ... حرف زدیم. عصر که شد خانم گفتن اینجوری که نمیشه کیکی.... کادویی.... چیزی برام نگرفتین هااااا!!!!!
البته ما خودمون تصمیم داشتیم تولدشو 3 نفره و با یک کیک کوچک برگزار کنیم. متاسفانه چون من به شدت مریض و بیحال بودم نتونستم خودم کیک درست کنم و برای همین راهی قنادی شدیم.
قبلا یک کیک پرنسسی دیده بود و اون روز همون کیک رو میخواست. خلاصه ما توی قنادی فکمون درد گرفت بس که توضیح دادیم که اون جور کیک ها سفارشی هستن و....
خلاصه ... از شانس ما آقای کیک پز هم داخل قنادی بود و وقتی تلاش ما رو دید ، گفت می تونم یک عروسک داخل کیک بزارم و خوشبختانه دخترمون رضایت داد.
بعدش دوباره خانم گفتن اینجوری که نمیشه. مگه تولد بدون مهمون داریم؟؟؟؟؟مگه میشه؟؟؟؟
خلاصه ما در به در دنبال مهمون. حتی به گزینه سوپر مارکت روبروی خونمون (آقای گنجی )که از قضا خیلی هم با آوینا دوسته هم فکر کردیم. والا !!!
بالاخره توی ایام عید همه برای خودشون برنامه دید و بازدید و.... دارن. در آخر دست به دامن یکی از همسایه ها که با هم رفت و آمد خانوادگی داریم، شدیم . اونا هم لطف کردن و بعد از عید دیدنی از اقوامشون به منزل ما اومدن.
آوینا و پرستش (دختر خانم گل همسایه مون)
و در نهایت اولین تولد 4 سالگی آوینا با وجود سرماخوردگی شدید مامان شادی به طرز آبرومندی برگزار شد و خدا رو شکر دخترمون راضی بود. کادو ها رو بعدا میزارم.
تولدهای دیگری هم در راه هست.