خاطره پرواز 416 اهواز-تهران
عرضم به خدمتتون که چند شب پیش به درخواست آوینا، تلویزیون روشن کردیم تا سرکار خانم کارتون ببینه. به صورت اتفاقی زدیم شبکه ای که در حال پخش فیلم "journey 2" بود (اسم فیلم رو بعدا پیدا کردیم).
من و شهرام معمولا حواسمون به برنامه هایی که آوینا نباید ببینه، هست ولی چون این فیلم انیمیشن بود خیلی حساس نشدیم.
توی صحنه ای که دیدیم، این دختر و پسر سوار این زنبور شدند و کمی بعد پرنده ای بهشون حمله کرد و در تعقیب و گریز، دختره از پشت زنبور سقوط کرد.
آوینا هم مات و مبهوت این صحنه رو دید و گفت:
خانمه ....... دستش بگیره.............افتاد.............
بعد هم فیلم رفت پیام بازرگانی و کلی طول کشید و ما شبکه رو عوض کردیم و بعد هم یادمون نبود کدوم شبکه بود و خلاصه تا همینجای فیلم تو ذهن آوینا موند.
تا آخر شب همش با ناراحتی میگفت: خانمه افتاد........
جمعه صبح من و آوینا برای تهران بلیط هواپیما داشتیم. از قضا ما کنار پنجره بودیم، به محض اینکه هواپیما شروع به بلند شدن از زمین کرد، آوینا محکم منو بغل کرد و با صدای بلند می گفت: مامان می افتیم.......... بریم بیدون (بیرون) .
قیافه بغل دستی ما:
سعی کردم با مداد رنگی و دفترچه نقاشی که به عنوان هدیه به بچه ها میدن، سرشو گرم کنم. و تا حدودی هم موفق شدم تا اینکه رسیدیم به این عکس.
آوینا تا این عکس رو دید گفت: مامان...... دنبور (زنبور)..........خانمه..........دستش بگیره............خانمه افتاده بود.
مامان بریم بیدون. می افتیم.
خلاصه تمام طول پرواز همین آش و کاسه بود.
پ.ن: من خیلی نگران این موضوع بودم. بنابراین با یک مشاور در این زمینه مشورت کردم و مشاور به من اطمینان داد که اصلا جای نگرانی نیست و نحوه برخورد ما در این زمینه باید توام با آرامش باشه و اصلا بچه ها نباید احساس نگرانی رو در چهره پدر و مادر ببینند چون خود این موضوع باعث تشدید ترس و اضطراب میشه.