آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 22 روز سن داره

بهار زندگی من

سفرنامه نوروز 97- قسمت پنجم

1397/1/1 0:11
نویسنده : شادی
454 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از خداحافظی با جزیره زیبای قشم، با لندی کرافت به بندر پل و سپس به بندرعباس رفتیم و از اونجا قسمت دوم سفر پرماجرامون در نوار جنوبی کشور آغاز شد.

سفر هیجان انگیز در جاده های ناشناخته هم برامون هیجان انگیز بود و هم دلهره آور. قبل از سفر در مورد نا امنی و خلوت بودن و حتی خراب بودن جاده ها و همچنین وجود شتر هایی که ممکن بود یکباره سر راهمون در جاده قرار بگیرن، بسیار بهمون هشدار داده بودن. 

 

 

شترها

در تمام طول جاده، تابلوی خطر برخورد با شترها به دفعات و بیش از هر تابلوی دیگه ای به چشم میخورد!!!!

 

و برام سوال بود که آیا واقعا شترها خطرناکن؟؟؟ 

و جوابم رو چند دفعه در طول مسیر گرفتم. بله خطرناک هستن، چون به یکباره وارد جاده میشن و اگه با ماشین برخورد کنند صدمات جبران ناپذیری به ماشین و سرنشینان وارد میکنند.

این شتر رو از دور دیدیم و سرعتمون رو کم کردیم . کنار جاده بود ولی وقتی نزدیک شدیم شروع به عبور از عرض جاده کرد.تعجب

اینجا ببینید .

 

جاده دو طرفه، خیلی داغون، و تمام مسیر کویری بود. گاهی در مسیر به دریا نزدیک میشدیم و گاهی دور. نزدیک روستای زرآباد، یکباره چشم اندازمون عوض شد و باغهای موز دیدیم. پیاده شدیم و توی باغها قدم زدیم و گل موز رو از نزدیک دیدیم.

 

موزهای این منطقه بر خلاف اینکه ظاهر موزی شیکی ندارند ولی بسیار خوش طعم و لذیذ هستند. ببینید چقدر کوچک هستن!!!آرام

 

چند تا نکته برای رانندگی در این مسیر:

اگه تجربه رانندگی تون زیاد نیست، این مسیر رو برای سفر با ماشین انتخاب نکنید. چیزی که در موردش شنیده و خونده بودیم، وجود آب نما بود. آبنماها اینجوری بودند که تو جاده که داشتید می رفتید، یهو دیگه جاده ای جلوتون نمی دیدید! در طول 10-20 متر از جاده 2-3 متر میرفتید پایین و می اومدید بالا!! اکثر وقتا دل آدم یه جوری می شد! مثل اون زمانا که چرخ فلک موشکی سوار می شدیم و یهو می رفت پایین و می اومد بالا!! این آبنماها در واقع مسیل بودند که تو هر جاده ی دیگه ای براشون آب رو می سازند تا هم ارتفاع جاده رو حفظ کنند و هم وقتی بارون میاد و آب جاری میشه، اصولا بشه از جاده عبور کرد. تصور کنید وقتی یه جایی از مسیر 600 کیلومتری جاسک تا چابهار، هستید، بارون بزنه! (که تو فصل توفان های حاره ای خیلی هم دور از ذهن نیست!) خاک منقطه هم طوریه که جذب پایینی داره و آب خیلی زود روان می شه. بعد بمونید بین 2تا آبنما!! دیگه بقیش رو نمی گم!

 

نکته دیگه این بود که به هر پمپ بنزینی می رسیدیم، شهرام باک بنزین رو پر میکرد. چون فاصله پمپ بنزین ها زیاد بود و ما دقیقا نمی دونستیم چه چیزی در پیش رو داریم. 

مواد غذایی و نون و خلاصه کلی خوردنی همراه داشتیم، تا در هرشرایطی که پیش اومد مواد غذایی داشته باشیم. بخصوص که  بچه 6 ساله همراهمون بود و بچه ها تحمل کمتری نسبت به گرسنگی دارند.

 

در این مسیر، دو جاذبه دیدنی و فوق العاده هست که در پست بعدی عکس ها و فیلمهاشون رو میزارم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)