جشنی که قرار بود کریسمس باشه
قبلا درباره دغدغه هایم در رابطه با آشنایی آوینا با زبان انگلیسی و فرهنگ بیگانه، نوشته بودم. بعد از هالوین نوبت به کریسمس رسید و آوینا اصرار داشت که درخت کاج داشته باشیم و لیست آرزوهامو بنویسم تا بابانوئل برام هدیه بیاره و .... از این صحبت ها.
خیلی هم باهاش صحبت کردیم که این جشن ما نیست و .... در نهایت من و شهرام به این نتیجه رسیدیم که از جنبه داشتن لحظه های شاد و قشنگ به این قضیه نگاه کنیم و براش درخت بگیریم و کادوی بابانوئل و ....
بعد از اون من با یکی از دوستانم (ملودی)که آمریکا زندگی میکنه و از قضا دختری به سن آوینا داره، در مورد کریسمس صحبت کردم . خیلی دوست داشتم بدونم که بچه هایی که اونجا زندگی می کنند چجوری به این قضیه نگاه می کنند؟؟؟آیا بابا نوئل رو باور دارند؟؟؟
از نظر من برگزاری مراسم شادی و ساختن لحظه های قشنگ اصلا ایرادی نداره و چه بسا من طرفدار سرسخت مراسم جشن و شادی هستم. ولی در مورد هدیه آوردن بابا نوئل، واقعا برام سوال بود که آیا مجاز هستیم این باور رو برای بچه ها ایجاد کنیم؟؟ و اگر بله چجوری باید بهشون جواب بدیم و....
ملودی جان گفت که بابانویل همانند حاجی فیروز و ننه سرما کاملا "نمادین" است و بچه ها می دونن که هدیه ای قرار نیست از طرف بابانویل برسه. البته خانواده ها با توجه به فرهنگشون با این قضیه برخورد می کنند. ولی اونچه که شنیدنش برای من مهم بود این بود که باور عمومی نسبت به قضیه بابانویل در بچه ها وجود نداره و بچه ها می دونن که بابا نوئل آدمیه که لباس مخصوص میپوشه و قرار نیست از شومینه بیاد داخل و براشون کادو بیاره.
با این صحبت ها تقریبا خیال من راحت شد و قضیه رو کاملا کنسل کردیم. دوست داشتیم درخت رو برای خوشحالی آوینا تهیه کنیم که اون هم چون شهرام در شب سال نو میلادی تهران نبود، مقدور نشد.
در نهایت من یک روز کیک درست کردم . کادو رو هم از قبل تهیه کرده بودیم. به آوینا گفتم امروز می خواهیم "جشن دوست داشتن" بگیریم. من و شهرام بهش گفتیم که خیلی دوستش داریم. خیلی ازش راضی هستیم و سعی می کنیم آرزوهاشو تا جاییکه ممکنه برآورده کنیم.
و این هم مجموعه کامل عروسک های پونی که آوینا به شدت بهش علاقمنده و به بابا نوئل سفارش داده بود.
اون شب و تا چند روز بعد ، برق شادی توی چشماش میدرخشید.