آویناآوینا12 سالگیت مبارک

بهار زندگی من

ما و آوینا

1394/11/6 12:49
نویسنده : شادی
572 بازدید
اشتراک گذاری

* آوینا یهویی : مامان جون من وقتی بزرگ شده اصلا نمیخوام از پیش شما برم (یجورایی دیگه متوجه شده که من بعد از ازدواج از پدر و مادرم دور شدم و.....)

من: دخترم همه بچه ها وقتی بزرگ میشن، با یکی که خیلییی دوستش دارن ازدواج میکنن و از پیش پدر و مادرشون میرن.

آوینا با بغض: ولی من نمیخوام ازدواج کنم.

 

پ.ن: خلاصه ما فعلا به خواستگارها جواب رد دادیمآرام

*******************

آوینا: مامان وقتی بزرگ شدم میخوام مهندس بشم. بعدش میرم سرکار... بعدش من کار میکنم و تو و بابا فقط استراحت کنید.

 

پ.ن: قراره برای من یک ماشین بخره و برای شهرام پاستیل بخرهخندونک

******************

آوینا تو ماشین در حال برگشت از مهد کودک: مامان یادته دیروز گفتم یک نمایش تو مهد کودک اجرا کردن؟؟؟

من با ذوق و شوق: آرههههه.... یادمه...... خوب تعریف کن.

آوینا با بغض: مامان خیلی خسته میشم.... نمیتونم تعریف کنم.

من:سکوت

*********************

به خاطر فصل امتحاناتم و همچنین مشغول شدن به کار، این مدت اصلا فرصت نکردم به وبلاگ آوینا و دوستان سر بزنم. ایشالا از این به بعد منظم تر به روز میکنم.

 

 

پسندها (4)

نظرات (4)

مامان فرخنده
6 بهمن 94 14:31
سلام خانم شاغل خسته نباشيد از اين بعد زودتر بيا وبلاگ قربون آوينا جون كه دوست نداره از مامان وباباش جدابشه وميخواد براي مامان نازش ماشين بخره وبراي آقاي پدر پاستيل شادي جون قيافه ات واقعا ديدني بود وقتي منتظر بودي كه آوينا جوني نمايش را برات تعريف كنه
شادی
پاسخ
ممنونم عزیزم. آره واقعا باید بودی و میدید. انگار یک سطل آب یخ ریختن روم
.•♥خواهری بلور ♥•.
6 بهمن 94 15:19
سلام دوست عزیزم خوبید؟ به نیت ،نیت هامون ختم قرآن آسمونی گذاشتیم،خیلی خوشحال می شیم تو حس خوبمون شریک بشید. .. من و بلور منتظرتون هستیم ...
شادی
پاسخ
مامان بهار و نگار
8 بهمن 94 23:24
فدای شیرین زبونیت خاله جون .شادی جان خسته نباشی عزیزم
شادی
پاسخ
مرسی عزیزم
مرجان
21 بهمن 94 18:27
عزیز دلم چه دخمل عادلی هستی شما ماشین برای مامان پاستیل برای بابا دنیای قشنگی دارید شما فرشته ها..شادی جان شاغل شدنتون تبریک میگم انشالا موفق باشید
شادی
پاسخ
ممنون عزیزم. منم برای شما بهترین ها رو از خدای مهربون خواستارم.