آخرین بازمانده
حدود یک هفته ای هست که داریم "شیر " رو برای آوینا تست می کنیم.اوایل اصلا علاقه ای به خوردنش نشون نمیداد ولی در کمال مسرت، دیروز از مامان شنیدم که آوینا تمام لیوان شیر رو خورده و از همه مهمتر هیچ واکنش آلرژیکی نشون نداده.
وقتی اینو شنیدم احساس کردم یک بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد. دو سالِ سختی بود ولی گذشت. یاد روزهایی که فقط گوشت مرغ یا گوسفندی آب پز شده و برنج سفید میخوردم بدون ادویه و بدون افزودنی، تا بتونم به بچم شیری بدم که بدنش بتونه تحمل کنه. هر صبحی که با بغض، امپرازول ته حلقش میریختم ، فکر میکردم بچه ای که از ماه اول زندگیش دارو خورده، بعدها میتونه زندگی سالمی داشته باشه؟
یاد روزی که توی شیرینی فروشی بودیم و آوینا تاتی کنان توی مغازه میگشت، وقتی دیدم خانمی از ذوق دیدن آوینا یک نون خامه ای دستش داده، با چه سرعتی رفتم سمت آوینا و شیرینی رو از دست بچه درآوردم، خیلی شرمنده نگاه بچم شدم. و....
این روزها اینقدر خوشحالم که حتی نگاه ترحم آمیز اطرافیان و سوالات عجیب و غریبشون را هم فراموش کردم.
اینا رو گفتم، برای اینکه خیلی ها با جستجوی کلمه "آلرژی"، "شیر خشک نوترامیژن" و "شیر خشک نئوکیت" به وبلاگم میان.و میخوام بگم همه ی این روزهای بد تمام شدنی هستن. فقط و فقط باید صبور باشید.