سند جنایت
خیلی ناراحتم. خیلی......
یعنی از دیشب هر وقت یاد این قضیه میفتم، بغض راه گلومو میبنده. آخه من چه جور مادری هستم؟ من که همیشه فکر میکردم حواسم به تمام نیازهای روحی و جسمی آوینا هست، چطور از یه همچین چیزی غافل شدم.
بریم ادامه مطلب
داستان اینه که دو - سه ماه اول زندگی آوینا ما چند تا پوشک رو امتحان کردیم که هر کدوم یک سری عیب و ایراد داشت تا اینکه رسیدیم به بارلی. بعد هم سر قضیه ی آلرژی آوینا ترجیح دادیم برای اینکه همیشه شرایط تحت کنترل باشه فقط از یک نوع پوشک استفاده کنیم. خلاصه می رفتیم پوشک به صورت کارتنی می خریدیم.
دو روز پیش آخرین بسته بارلی تموم شد و من از نزدیک ترین داروخونه یک بسته پوشک مولفیکس خریدم.
قسمت غمبار قضیه از اینجا شروع میشه.
آوینا وقتی پوشک ها رو با اون شکلک های عروسکی روشون دید، آنقدر ذوف زده شد که باورتون نمیشه. از شدت ذوقش همه پوشک ها رو از توی بسته در می آورد و یکی یکی نگاهشون میکرد. من چه می دونستم بچم اینقدر به تنوع قنبل مبارک همایونی اهمیت میده!!!!