دختر به فکر بابا
شهرام برای انجام کاری می خواست بره بیرون، که آوینا دم در جلوشو گرفت.
آوینا: بابا ...........کاشتَن........کاشتَن................کاشتَن (کاپشَن)
از آوینا اصرار و از شهرام انکار که باباجون گرمم میشه.
آوینا: کاشتَن........کاشتَن................کاشتَن
خلاصه شهرام کاپشن پوشید و رفت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی