آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 18 روز سن داره

بهار زندگی من

روز هیجان انگیز ما

امروز صبح طی یک حرکت خودجوش ، من و آوینا تیپ آبی زدیم و به همراه مامان جونی، رفتیم پارک که توپ بازی کنیم.     بعد کم کم حواس آوینا از توپ بازی پرت شد و رفت سراغ حوض آب بعد کودک درون مامان جونی پیشنهاد داد که توپ رو بندازیم توی حوض و با ایجاد موج، حرکتش بدیم.   بعد هم بساط نون و پنیر آوینا .    بعد رفتیم سراغ سرسره ها در اثر هیجانات بیش از حد سرسره بازی آوینا، منم جو گیر شدم  و بی خیال نگاه عابران و رهگذران، (که البته مطمئنم اونا هم ته ته دلشون دوست داشتن جای ما بودن)، منم با آوینا سُر خوردم. دیدم کودک درون مامان جونی هم بدجوری داره وول وول...
12 مهر 1392

عصر جمعه مهر ماهی

امروز هم برای ساختن لحظه هایی شیرین و سبز و لذت بردن از هوای مطبوع مهرماه، رفتیم پارک. البته قرار بود من و محسن هم کمی بدمینتون بازی کنیم، ولی تمام وقتمون صرف آوینا شد.         دخترم دیگه به راحتی می تونه از پله های سرسره ها بالا بره و سُر بخوره در ضمن عاشق این تونل های سرسره ای شده.     آوینا در حال کشیدن لپ دایی محسن که البته خیلی هم دوستانه نبود. دایی محسن می خواست با آوینا عکس بگیره و آوینا می خواست شیطونی کنه.   ...
5 مهر 1392

اندر فواید توپ بازی

امروز رفتیم پارک و با آوینا حسابی توپ بازی کردیم. بی تفاوت به رهگذران، فارغ از دغدغه های زندگی، خوشحال و خندان دنبال توپ پلاستیکی دویدیم و به این طرف و آن طرف شوت کردیم. من امروز شادی کودکی بودم که فقط و فقط به توپ فکر کردم و به خنده های شیرین دخترم و به دلهره های از دست دادن توپ و ...  امروز خیلی خوشحال بودم. شما هم اگه خسته اید، توپ بازی کردن با بچه ها را جدی بگیرید.                     ...
29 شهريور 1392

بغض ماستی

 زمانی که رژیم غذایی آوینا خیلی بسته و محدود بود، هر وقت چیزی می خوردم که نمی تونستم به آوینا بدم (بخصوص ماست) ، بغضی توی گلومو میگرفت و همیشه اونو به سختی قورت میدادم. اما حالا یکی از شادی های بغض آلودم اینه که ماست خوردن آوینا رو تماشا کنم. خدایا شکرت.           ...
17 شهريور 1392

مهمونی دوستانه

امشب خونه یکی از دوستان نی نی سایتی دعوت بودیم. یک شب خاطره انگیز با سه تا فسقلی شیطون.   قبل از مهمونی   به ترتیب از راست به چپ: آنیسا،هیلدا، آوینا     نی نی ها و مامان ها : در جشن اولین سالگرد آشنایی ...
15 شهريور 1392

دختر رضاعی من

این کوچولوی خوشگل و مشگل و ناز نازی هم ، دختر منه. البته دختر رضاعی من. البته من بهش شیر ندادم ها!!! البته بهش شیر دادم ولی شیر خشک.       "پارمیس" هم مثل آوینا آلرژی داره و من با مامانش از طریق نی نی سایت  (تاپیک مخصوص بچه هایی  که آ لرژی دارند) آشنا شدم.   پارمیس هم مثل آوینا شیر خشک مخصوص (نوترامیژن) میخوره. مدت هاست که این شیر خشک به خاطر بعضی شرایط که در اینجا قابل ذکر نیست، در اکثر شهرها نایاب شده و ما از اینجا براش می فرستیم. خلاصه که توی این مدت خاطر خودش و مامانش خیلی برامون عزیز شده و دورادور می دوستیمش.       ...
13 شهريور 1392

تاجگذاری

طبق روال اکثر هفته ها ، ناهار جمعه رو خونه پدر بزرگ و مادر بزرگ و در کنار عمو و عمه های آوینا صرف کردیم. بعد از ناهار هم شاهد مراسم  باشکوه تاجگذاری پرنس پارسا و پرنسس آوینا بودیم. جای دوستان خالی، در حد مراسم ازدواج شاهزاده ویلیام و کیت میدلتون بود.   ...
9 شهريور 1392