ماجرای دیشب
بابا ها گناه دارن! بیشتر ساعات روز رو خونه نیستن. بعد که میان خونه، میخوام به هر ترتیبی شده با اعضاء فسقلی خونه سر صحبت رو باز کنن. فسقلی ها هم یک موقعی یک چیزی میگن که خلاصه نتایج فاجعه آمیزی به بار میاد. دیشب شهرام، به مجسمه ی بودای کنار مبل اشاره کرد و گفت: نگاه کن دخترم چقدر شکمش گنده است!! آوینا هم مجسمه رو برداشت و یک نگاهی به مجسمه و یک نگاهی به شهرام انداخت و خیلی معمولی گفت: آره، مثل خودته. هیچی دیگه..... از دیشب شهرام به افق خیره شده. ...