آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 27 روز سن داره

بهار زندگی من

پیشنهادی جدید!!!!!!!

اعتراف میکنم، اگه یک بار دیگه آوینا از دوباره متولد بشه، تمام این کارهایی که تا حالا براش انجام دادم رو مجددا انجام میدم به جز اینکه هرگز براش قصه شنگول و منگول رو تعریف نمی کنم. علیرغم تلاشهایی که با قصه گویی و کتابخوانی برای از بین بردن ترسش از آقا گرگه انجام دادم... ولی متوجه شدم یک هیولای بزرگی به اسم آقا گرگه تو ذهنش هست و هر روز هم ابعاد تازه تری پیدا میکنه!!! شهرام دیروز به این نتیجه رسید که ممکنه تمام اینها نتیجه تصویر سازی باشه که خودش انجام داده ... بنابراین دیشب عکس چند تا گرگ رو بهش نشون داد!     امروز صبح... من و آوینا تو ماشین... بی مقدمه آوینا: مامان میشه من یک گرگ خانگی د...
24 شهريور 1394

خواسته های آوینا

آوینا: مامان یک دوچرخه برام میخری که یک سبد جلوش داشته باشه، یک جعبه هم پشتش داشته باشه pink هم باشه؟؟؟   آوینا: مامان یک چمدون مخصوص بچه ها برام میخری که بکشم روی زمین ... که وقتی میرم مهد کودک دیگه راحت باشم؟؟؟   آوینا: مامان یک نردبان برام میخری که برم بالای درخت سیب بردارم و baby chicks ها رو هم نگاه کنم!!!   آوینا: مامان من یک حیوان خانگی می خوام.... لیست حیوانات خانگی که دوست داره داشته باشه... سگ. گربه. جوجه.  پیشنهاد من ماهی بود که با موافقت آوینا مواجه نشد و داریم در مورد جوجه رایزنی می کنیم.     بعضی خواسته هاش رو نمی تونیم برآورده کنیم، بعضی ها شامل زمان ...
31 مرداد 1394

خدا

آوینا: مامان خدا چجوریه؟ من: تو خودت فکر میکنی خدا چجوری باشه؟ آوینا: به نظرم صدای خدا خیلی بلنده.... مثل صدایی که از مسجد جمره (مسجد جامع)   میاد!!! ......... ( فکر میکنم منظورش اذان هست، البته نزدیکی خونه ما مسجد نیست که صداش قابل شنیدن باشه) ...
31 مرداد 1394

دوستان خیالی

آوینا از وقتی 2 سالش بود، دوست خیالی  (آبام، آرتان، آرشانا) داشت. اما با مهد کودک رفتن، کم کم یادش رفت. حتی یکبار ازش پرسیدم، دخترم "آبام" کجاست؟؟ آوینا هم گفت: مامان فرستادمش رفت.   ****************************** الان حدود یک  ماهی هست که مهد کودک نمیره و دوستان خیالی دوباره برگشته اند.   من: آوینا جان چکار میکنی؟ آوینا: من دارم با "آلاسانیا" بازی می کنم. "مامان عروسی" هم اینجاست! من: مامان عروسی کیه؟ آوینا: مامانی من غیر از تو یک مامان دیگه هم دارم اسمش مامان عروسی هست. مامان ِ آلاسانیا هست!   پ.ن 1: اصن یه وضعیه! تا شرو...
22 تير 1394

سقف آسمون

دیروز داشتم کتابی در مورد پرواز با هواپیما برای آوینا میخوندم. وقتی به مبحث اوج گرفتن و بالا رفتن هواپیما رسیدیم، آوینا گفت:   مامان، هواپیما اینقدر بالا میره، به سقف نمیخوره؟   ...
21 تير 1394

جانم؟؟؟؟

این فرضیه برای ما اثبات شده که هر وقت میاییم تهران و مدتی می مونیم، رشد و جهش قابل توجهی از دید کلامی، رفتاری و قدرت استدلال در آوینا ایجاد میشه و این موضوع تایید میکنه که هر چه بیشتر بچه ها رو در معرض محیط های گوناگون قرار بدیم، در جهت رشد ذهنی و افزایش هوش کودکان قدمهای بلندتری برداشته ایم. این محیط ها می تونه شامل دیدار اقوام و فامیل، دوستان و آشنایان، پارک و محیط های عمومی، طبیعت گردی و جاهای جدید و.... باشه.   بخشی از مکالمات آوینا و بابا جونی که من از توی اتاق دیگه شنیدم آوینا: باباجونی من ازت خواهش میکنم نری بیرون با دوستت حرف بزنی! باباجونی: نمیشه دخترم، باید برم بیرون کارم رو انجام بدم.اگه دوست داری تو هم بیا...
14 تير 1394

شیرین زبونی آوینا

آوینا مشغول تلویزیون دیدن هست و مامانم در حال قران خوندن. بعد از مدتی آوینا از تلویزیون خسته میشه و خاموشش میکنه ولی مامانم همچنان قران میخونده. آوینا هم میره کتاب مامانمو میبنده و میگه: مامان جونی کتابت داغ کرد! ************************************************************************** تقسیمات توالت از دید آوینا توالت فرنگی توالت واقعی ********************************************************** آوینا در هواپیما، پس از شنیدن غرش موتور: واییییییییی مامان گوشم کور شد!     ...
10 تير 1394

عجایب روزگار

شما عمرا بتونید حدس بزنید این چیه؟!!!    این یک لکه ی کوچیک روی کابینت اُپن آشپزخانه هست. ولی آوینا امروز گفت: مامان این جای واکسنش هست. پ.ن: شما هم یک نگاه روی بازوی دست چپ خودتون بندازید متوجه میشید!!! ...
19 ارديبهشت 1394

آرزوهای آوینا

آوینا در سن 3 سالگی دو تا "آرزو" داره!                 * مامان آرزو می کنم تو کوچولو بشی، تو رو با خودم ببرم مهد کودک! * مامان آرزو می کنم بزرگ بشم تا بتونم رانندگی کنم!   پ.ن: دختر قشنگم منم آرزو می کنم، تمام زندگیت پر از امید و شوق زندگی برای رسیدن به آرزوهای قشنگت باشه. ...
19 ارديبهشت 1394