آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 22 روز سن داره

بهار زندگی من

آوینای موزمار

امروز من و شهرام در مورد موضوع مهم و حیاتی صحبت می کردیم (این جمله صرفا برای برانگیزاندن حس کنجکاوی خواننده نوشته شده است)، و آوینا نیز با برج هوش سرگرم بود. در حین صحبت، متوجه شدیم که آوینا وقتی خودش به تنهایی بازی می کند، تمام حلقه های برج هوش را درست سرِ جایش می گذارد و این بدان معنا است، زمانی که با ما بازی می کند و حلقه ها را اشتباه می گذارد، دارد به نوعی ما را اُسکُل می نماید. و این نشان می دهد که آوینا بچه ای موزمار است.   پ.ن: نمی دانم چرا امشب لهجه ام اینگونه شده است. ...
23 شهريور 1392

میوه خوردن

یکی از مواردی که همیشه در مورد آوینا برام مهم بوده ، عادت به میوه خوردن است. توی میان وعده ها توی ظرف مخصوص خودش، میوه خورد می کنم و با یک چنگال میدم دستش، اصلا هم نگران چنگال و چشم و چالِش نیستم. چون تمام مدت میوه خوردن یکجا میشینه و اگر آسمان به زمین میاد هم از جاش تکون نمیخوره. بعد هم که میوه اش تموم شد، میاد میگه " تبوم". (تموم)   ...
20 شهريور 1392

ارتباط صندلی با شیر خوردن؟

وقتی آوینا شیر میخواد، من میرم توی آشپزخونه تا براش شیر آماده کنم، آوینا هم صندلیشو میزاره کنار تشک مخصوص خودش، و دراز میکشه تا من برسم.             این کار چه کمکی به شیر خوردنش میکنه، من نمی دونم؟؟؟؟؟ چنین مواردی قبلا مشاهده شده عایا؟؟؟ ...
18 شهريور 1392

این اعصاب منه!!!!!

رفتیم براش یک صندلی خریدیم که به اندازه کافی روی زمین پایداری داشته باشه و بهش تذکر دادیم که صندلی باید روی فرش باشه (با در نظر گرفتن این احتمال که اگه به هر دلیلی از صندلی افتاد، روی سرامیک نیفته). اما دیگه فکر اینجاشو نکرده بودیم.   توی آشپزخونه بودم که صدا زد:" ماما با (بالا)". نگاه که کردم، دیدم صندلی رو گذاشته روی مبل و خودش هم  می خواد روش بشینه که من دویدم و روی هوا گرفتمش. ...
7 شهريور 1392

سُرسُره بازی

مشغول انجام کاری بودم و لازم بود آوینا رو بپیچونمش. برای همین با یک تکه چوب براش یک سطح شیب دار درست کردم که با سر دادن این گربه سرگرم بشه. ↓   آوینا در کمال سخاوت یکی دوبار به گربه اجازه داد سر بخوره، ولی بعدش  قضیه اینجوری شد که آوینا سُر میخورد و گربه یک گوشه ایستاده بود و هاج و واج نگاه میکرد.       ابتکار عملت تو حلقم!!!! ...
28 مرداد 1392

اولین باری که آوینا نشست.

از وقتی فهمیدیم که آوینا رفلاکس داره به توصیه دکترش، تختشو با زاویه 30 درجه شیب دار کردیم و تا مدت ها آوینا روی سطح شیب دار می خوابید. زمانی که بیدار بود هم همین طور. خلاصه بچم زاویه دار بزرگ شد.   چند روز مانده به تولد شش ماهگی، یک روز به طور اتفاقی آوینا رو نشوندم. و آوینا هم نشست. به همین سادگی!!! ولی خودش خیلی تعجب کرد.       ای جونم فسقلی. تو چه قدر بزرگ شدی!!! ...
17 مرداد 1392

نخود سیاه و دختر باهوش من

امروز من و محسن داشتیم چیزی درست می کردیم که لازم بود آوینا تا شعاع چند متری دور و بر ما نباشه. ولی مگه میشد. محسن یک گیره کاغذ بهش داد تا سرگرم بشه.   البته از کنار ما تکون نخورد ولی همینکه با چیزی سرگرم بود و به وسایل ما کاری نداشت جای شُکر داشت. خیلی برام جالب بود که برای این گیره یک هویت عروسکی در نظر گرفت و تمام رفتارهایی که با تدی انجام میده با این هم انجام داد و در پایان هم خوابوندش و صدای خا خا خا  درآورد  (همراه با داخل کردن انگشت اشاره تا انتها در بینی)،  به این معنی که گیره مذکور خوابیده و بهتره سکوت را رعایت کنیم.   ...
8 مرداد 1392