آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 26 روز سن داره

بهار زندگی من

جشن پایان دوره پیش دبستانی

بالاخره بعد از یکسال تحصیلی، دوره پیش دبستانی هم به پایان رسید و روز چهارشنبه جشنی به این مناسبت برگزار شد. آوینا و رکسانا و ماندانا (دوست های جون جونی) لوح و هدیه ای هم به بچه ها داده شد و بچه ها عکس یادگاری هم با لباس فارغ التحصیلی گرفتن.  این عکس مربوط به زمانیه که چونه آوینا بخیه خورده بود.   برای هیجان انگیزتر شدن برنامه، جشنواره غذا و نوشیدنی ایرانی هم داشتیم. من قرار بود آش رشته درست کنم ولی صبح روز جشن برام یک قرار کاری پیش اومد و برای اینکه پیش آوینا بدقول نشم، فرنی درست کردم. خوبی فرنی این بود که  از شب قبل آماده اش کردم و گذاشتم توی یخچال.   ...
28 ارديبهشت 1397

سفر هیجان انگیز به خرم آباد

یکی از دوستان خوب و قدیمی مون، به خاطر شرایط کاری، دو ساله که خرم آباد زندگی میکنن و تو این مدت بارها اَزَمون دعوت کردند بریم پیششون. هفته گذشته فرصتی پیش اومد تا مهمونشون باشیم و جاهای خوشگل خرم آباد رو هم ببینیم. قلعه فلک الافلاک یکی از جاهایی بود که همیشه دوست داشتیم ببینیم و چقدر هم تو این فصل زیبا و دلربا بود. نمای شهر از بالای قلعه بالای  قلعه از موزه آثار باستانی این شهر دیدن کردیم. 2700 سال پیش ببینید چه چیزهایی درست می کردند. وقتی میگن ما ایرانیا تمدن داریم یعنی این. و ای کاش ....     بعد از بازدید قلعه، به سمت  ییلاقات و طبیعت اطراف خرم آیاد رفتیم. فوق العاده...
22 ارديبهشت 1397

یک روز خوب در

روز جمعه همراه مینا جون و همسرش و سپهر عزیز راهی "دربند" شدیم و یک روز اردیبهشتی خوب رو در طبیعت زیبای این منطقه سپری کردیم.   تقریبا توی ارتفاع 1980 متری، از رودخانه گذشتیم و جایی برای صرف ناهار پیدا کردیم. ناگفته نماند که هر سه تایی مون یک جورایی افتادیم توی آب و خیس شدیم و آوینا هم حسابی از خیس شدنش ناراحت و گله مند شد اما کمی بعد یادش رفت و شروع کرد به سنگ جمع کردن و سنگ ها رو توی آب رودخانه پرت کردن....   اینجا هم جمعی از مرغابی ها رو به نان های باقیمانده از ناهار مهمان کردیم.      آوینا از یکی از کافه های بین راه خیلی خوشش اومده بود و دوست داشت بر...
8 ارديبهشت 1397
1