آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 25 روز سن داره

بهار زندگی من

اولین تجربه کوه پیمایی و یک روز خوب خانوادگی

هفته پیش تصمیم گرفتیم از آخرین روزهای پاییزی در پارک جمشیدیه لذت ببریم. سه تایی به قصد پیاده روی سبک ، راهی پارک شدیم. ولی اینقدر لذتبخش بود که ادامه دادیم و در نهایت به جایی رسیدیم که تهران زیر پامون بود. این اولین تجربه کوه پیمایی آوینا بود و تقریبا میشه گفت خوب از پسش براومد. روز به یاد موندنی بود.                                   ...
25 آذر 1396

شیطنت ها

بازی کردن توی حموم از خیلی وقت پیش ها رسم ما بوده و معمولا اگه وقت داشته باشیم اجازه میدم آوینا اسباب بازی بیاره و باهاشون بازی کنه. اون روز هم طبق معمول آوینا کلی بازی کرد و نوبت حموم کردن شد. متاسفانه علیرغم اینکه چندبار بهش تذکر دادم دمپایی هشو بپوشه،روی چهار دست و پا سُر خورد و چونه اش در اثر برخورد با کف حمام دچار پارگی شد. حالا اینکه من چجوری خیس و آب چکان لباس تن خودم و آوینا کردم و ماشین گرفتم و رسوندمش بیمارستان، بماند.(من و آوینا تنها بودیم و شهرام نبود) دکتر با معاینه چونه اش گفت که باید بخیه بشه و در نهایت چونه آوینا 3 تا بخیه خورد.   ...
13 آذر 1396

هالوین

یکی از اتفاقاتی که معمولا همراه با دوزبانه شدن میفته، آشنایی و تاثیر پذیری از فرهنگ های خارجی هست و در مورد آوینا هم صدق میکنه. مثلا از مدتها قبل در مورد تاریخ هالوین از من پرسیده بودم و ازم خواسته بودم جشن هالوین بگیریم و دوست داشت  لباس خفاش بپوشه. راستش این موضوعیه که منو نگران میکنه و اصلا دوست ندارم فرهنگ ایرانی بودن تحت الشعاع این مساله قرار بگیره . اینه که تا مدتی توی ذهنم با این موضوع کلنجار میرفتم. در نهایت تصمیم گرفتم از جنبه سرگرمی و خوشحالی آوینا بهش نگاه کنم. در کنارش بهش یادآوری کردم که این مراسم کشور ما نیست و .... ...
13 آذر 1396

قلک تشکر

این پست رو قبلا توی اینستا گذاشتم. اینجا هم برای دوستانی که ما رو تو اینستا ندارند میگذارم. مدتی پیش، موقع شب با ماشین از زیر پل طبیعت می گذشتیم و از زیبایی و نورپردازی آن در زمان شب خیلی به وجد اومدیم. آوینا در صندلی عقب ماشین مشغول دیدن کارتون بود. می خواستیم توجه اونو هم به این زیبایی جلب کنیم! بهش گفتیم :آوینا یک سورپرایز!!!!پل طبیعت رو نگاه کن چقدر قشنگه! آوینا هم با بی تفاوتی گفت:اینجور چیزها که سورپرایز نیست!  یادم نیست دقیقا با چه جملاتی ولی یادمه گفت که اگه بگی یک خونه بزرگ که باغ و حیاط بزرگ داره خریدیم،اون وقت سورپرایزه! راستش اولش توی ذوقم خورد ولی بعدش تلنگری بود تا به این فکر کنم که چجوری میتونم نگاهش رو به زندگی...
13 آذر 1396

خاطرات این روزها

یکی از اتفاقات خوب تهران آمدنمون، اینه که توی آپارتمانمون دخترهای دوقلویی ساکن هستن (رکسانا و ماندانا) که اختلاف سنی شون با آوینا 6 ماه هست و علاوه بر همسایه بودن ، همکلاسی هم هستن. و تقریبا هر روز  توی پارکینگ بازی و جیغ و داد اینا برپاست! این عکس مربوط به تاتر (خروسی که میخواست صبح را ببیند) هست. خیلی دوست دارم هر از گاهی برنامه تاتر با آوینا بزارم ولی متاسفانه به دلیلی که هنوز نتونستم بفهمم، خیلی از این برنامه استقبال نکرد. نمایشگاه کتاب کودک، جایی هست که ما اکثر کتابهای آوینا رو از اونجا تهیه می کنیم. به مناسبت روز کتاب، کارگاه کتابخوانی و کاردستی  (کتاب جیب های آنجلینا اسپراکت) برگزار شد. برنامه شون و...
13 آذر 1396

زنگ کاردستی- نقاشی و بازی

سلام به همه دوستان گلم. حدود 2 ماهه که اینجا نیومده بودم. به دلایل مختلفی که از حوصله اینجا خارجه. و توی این مدت شرمنده همه دوستانی شدم که دائما سراغ می گرفتند و من نتونستم جوابگوی محبتشون باشم. با شروع پیش دبستانی آوینا بیشتر  کارهامون در راستای انجام تکالیف آویناست. متاسفانه توی این مدت نتونستم از کاردستی هامون عکس بگیرم.   این تخمه های آفتابگردان مربوط به پروژه سبزه عید پارسال بود. مونده بودم چکارشون کنم. تا اینکه به ذهنم رسید رنگشون کنیم. بعد از رنگ کردن تا چند وقت روی میز بود و آوینا باهاشون شکل های مختلفی درست میکرد.   درخت پاییزی - همه کارها توسط آوینا انجام شد. اون خطهای منحنی هم باد پا...
13 آذر 1396
1