آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 21 روز سن داره

بهار زندگی من

زنگ کاردستی- نقاشی

ذرت ها رو رنگ کردیم و آوینا باهاشون شکل های مختلفی درست کرد.  شعر BaBa black sheep رو به صورت کتاب درآوردیم و بعضی قسمت ها با کولاژ و بعضی جاها هم رنگ آمیزی شد.   و اینم کیف چرم دست دوز، هنرنمایی مامان شادی پ.ن1: با تشکر فراوان از بابا شهرام پ.ن2: این کیف قرار بود مال من باشه ولی فعلا توسط آوینا خانم مصادره شده و دستور فرمودن دفعه بعد اگه کیف درست کردی، 2 تا درست کن! ...
26 بهمن 1393

عکس روز

" مادامی که این اطفال در کنارت هستند , تا می توانی دوستشان بدار , خود را فراموش کن و به ایشان خدمت نما !   شفقت فراوان خود را از آنها دریغ مدار , مادام که این موهبت با توست قدرش را بدان ونگذار هیچ یک از رفتار کودکانه آنها بدون قدر دانی بماند , این شادمانی که اکنون در دست توست مدت زیادی نخواهد ماند . این دستان نرم کوچکی که در دست تو آشیانه دارد در حالی که در آفتاب قدم میزنی همیشه با تو نخواهد بود , همین گونه این پاهای کوچکی که در کنارت می دوند , و یا صداهای مشتاقی که بدون وقفه و با هیجان هزاران سوال از تو می کنند تا ابد نیستند.    این صورت های قابل اعتماد که به طرف تو توجه می کنند , یا بازوان کوچکی که...
20 بهمن 1393

اندر احوالات پدر همیشه در صحنه!

آوینا سرماخورده و تو دماغی حرف میزنه!   نصفه شبِ پریشب.   آوینا: بی نی دارم!  شهرام هم به عنوان یک پدر همیشه در صحنه، آوینا رو بغل کرده و برده دستشویی و شلوارش رو درآورده! آوینا با گریه: بابا چرا شلوارمو در میاری؟ شهرام: مگه نگفتی پی پی دارم؟ آوینا:گفتم بی نی دارم! من:   -------------------------------------------------------- آوینا زیاد خواب میبینه و توی خواب هم زیاد حرف میزنه. من دیگه می دونم کِی خواب بدی دیده و باید بیدار بشم و نوازشش کنم و چه زمانی فقط داره حرف میزنه و باید نشنیده بگیرم.   نصفه شب دیشب   آوینا در خواب: صبح شده،  G...
15 بهمن 1393

آزمایش خون

آوینا گریه کنان خطاب به تکنسین آزمایشگاه که میخواست از دستش خون بگیره: خاله..... سوزن به دستم نزن........... خیلی خطرناکه.... .   پ.ن: چند ماه پیش، آوینا آزمایش خون داد و هموگلوبین خونش 12 ( کمترین مقدار) بود. خوشبختانه بعد از یک دوره مصرف فروسولفات، به حد نرمال رسید.   توصیه نوشت: اگه تا الان آزمایش CBC برای بچه ها انجام ندادید، حتما به فکرش باشید. ...
7 بهمن 1393

زنگ کاردستی- نقاشی

موقع درست کردن این جوجوی کوچولو، دست من با قیچی  آوینا برید. بدجور هم برید و خلاصه کلی خون و ... . خیلیییییی سعی کردم جلوی آوینا خودمو خونسرد نشون بدم. ولی آوینا خیلی ناراحت شد و چند روزی از زنگ کاردستی استقبال نکرد.  اما بالاخره با پیشنهاد درست کردن این رنگین کمان، یخش آب شد و ما دوباره مشغول شدیم. ما توی این کاردستی، شکل، رنگ و تطبیق اشکال رو کار کردیم. رنگ آمیزی بعضی شکل ها هم به عهده آوینا بود. از این کار خیلی خوشش اومد . ...
4 بهمن 1393
1