آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 22 روز سن داره

بهار زندگی من

ترانه درخواستی

آوینا و دایی محسن که به هم میرسند،  به صورت خود جوش بساط رقص و شادی راه میفته. به این ترتیب که محسن با دست روی میز، و یا هر چیزی که بشه ازش صدا درآورد، ضرب میزنه و میخونه و آوینا هم حرکات موزون انجام میده. امشب هم طبق روال معمول، محسن شروع به خواندن کرد آوینا: دادا .............. آئوش محسن: چی؟؟  و دوباره به خواندن ادامه داد.   آوینا:دادا ................آئوش محسن: آهان...... آهویی دارم خوشگله؟؟؟؟   آوینا : تائید با تکان سر.   و دوباره محسن: آهویی دارم خوشگله، فرار کرده زدستم دوریش برایم مشکله، کاشکی اونو میبستم ای خدا چه کار کنم، آهومو پیدا کنم ای چه کنم، وای چه ...
13 مهر 1392

رعایت اصول بهداشتی

مامانم به آوینا یاد داده که خودش دستشو بشوره. یک چهار پایه جلو ظرفشویی، یک کم مایع دستشویی، بعد هم مالش دست ها، بردن دست ها زیر شیر آب، باز و بسته کردن شیر آب، شستن و آب کشی دست ها، دوباره تقاضای مایع دستشویی، دوباره مالش دست ها، بردن دست ها زیر شیر آب، دست زدن به قاشق و چنگال های توی جا ظرفی،دوباره باز و بسته کردن شیر آب، دست زدن به مایع ظرفشویی و اسکاج  و..... هزار تا کار بی ربط به شستن دست.       به مامانم و آوینا میگم : آخه این چه وضع دست شستنه؟؟؟؟ مامان میگه: خیلی بامزه دستشو میشوره. آوینا هم ظاهرا اشکالی نمیبینه!!!   ...
13 مهر 1392

روز هیجان انگیز ما

امروز صبح طی یک حرکت خودجوش ، من و آوینا تیپ آبی زدیم و به همراه مامان جونی، رفتیم پارک که توپ بازی کنیم.     بعد کم کم حواس آوینا از توپ بازی پرت شد و رفت سراغ حوض آب بعد کودک درون مامان جونی پیشنهاد داد که توپ رو بندازیم توی حوض و با ایجاد موج، حرکتش بدیم.   بعد هم بساط نون و پنیر آوینا .    بعد رفتیم سراغ سرسره ها در اثر هیجانات بیش از حد سرسره بازی آوینا، منم جو گیر شدم  و بی خیال نگاه عابران و رهگذران، (که البته مطمئنم اونا هم ته ته دلشون دوست داشتن جای ما بودن)، منم با آوینا سُر خوردم. دیدم کودک درون مامان جونی هم بدجوری داره وول وول...
12 مهر 1392

18 ماهگی

          با یک روز تاخیر، امروز برای مراقبت های ماهانه و واکسن 18 ماهگی آوینا، رفتیم مرکز بهداشت. قد: 86 وزن: 12/100 دور سر: 48     قبل از واکسن زدن بعد از واکسن زدن.    بعدش با دایی محسن رفتیم پارک   آوینا و مامان شادی در حال ماچ و بوسه از لای میله ها   صبحانه خوردن (نون و پنیر) از لای میله ها       از وقتی اومدیم خونه یک کم پاش درد میکرد و هر از گاهی پاشو میگرفت، الان خوابیده ، ولی توی خواب ناله میکنه. امیدوارم زود خوب بشی شیرینم.    بعدا نوشت: ...
12 مهر 1392

تاب تاب عباسی

شعری که ما زمان تاب دادن آوینا براش می خونیم: تاب تاب عباسی خدا آوینو نندازی اگه می خوای بندازی بغل باباش بندازی   شعری که آوینا زمان تاب دادن عروسکش می خونه: تا   تا     عَب تا   تا عَزیزی  اَ دَ خا نی نَه اَ دا دا نی باباش         پ.ن1: به خدا ما آوینا رو اینجوری تاب نمیدیم. پ.ن 2: اصل این ترانه را در ادامه مطلب ببینید. تاب تاب عباسی یک  ترانه فولکلور کودکا نه  ایرانی است. سراینده این ترانه  مرضیه لیان  است. این ترانه معمولا " هنگامی که کودکان در حال  تاب خوردن  هستن...
7 مهر 1392

یاد بابا شهرام

چند دقیقه به اومدن شهرام به خونه، من و آوینا میریم پشت در یکی از اتاق ها قایم میشیم و منتظر میشیم تا شهرام بیاد. وقتی آوینا صدای کلید انداختن در رو میشنوه تمام وجودش از هیجان میلرزه ولی جیکش در نمیاد تا شهرام بیاد و بعد از کلی گشتن مارو پیدا کنه. بعدهم می پریم بغلش و جیغ ودست و هورا.    دیروز عصر ، آوینا دست منو گرفت و منو برد پشت در اتاق و به عادت قبل، قایم شدیم. بعد هم با حالت سوالی گفت: "بابا"!!! من: ...
6 مهر 1392

عصر جمعه مهر ماهی

امروز هم برای ساختن لحظه هایی شیرین و سبز و لذت بردن از هوای مطبوع مهرماه، رفتیم پارک. البته قرار بود من و محسن هم کمی بدمینتون بازی کنیم، ولی تمام وقتمون صرف آوینا شد.         دخترم دیگه به راحتی می تونه از پله های سرسره ها بالا بره و سُر بخوره در ضمن عاشق این تونل های سرسره ای شده.     آوینا در حال کشیدن لپ دایی محسن که البته خیلی هم دوستانه نبود. دایی محسن می خواست با آوینا عکس بگیره و آوینا می خواست شیطونی کنه.   ...
5 مهر 1392